سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکیمان در میان مردم، شریفترین وشکیباترین و پرگذشت ترین و خوش خلق ترین کسان اند . [امام علی علیه السلام]
نگاهی به رشد تعلیم و تربیت
فلسفه قیام حسینی
  • نویسنده : مرتضی بیابانی:: 89/9/19:: 11:51 صبح
  • امر به معروف و نهى از منکر

    1- عامل اساسى قیام حسین (ع )
    در ساختمان نهضت مقدس حسینى سه عنصر اساسى دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است . یکى اینکه بلافاصله بعد از درگذشت معاویه ، یزید بن معاویه فرمان مى دهد که از حسین بن على علیه السلام الزاما بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست امتناع مى کند. آنها فوق العاده اصرار دارند، به هیچ قیمتى از این تقاضا صرف نظر نمى کنند، و امام شدیدا امتناع دارد و به هیچ قیمتى حاضر نیست به این بیعت تن بدهد. از همین جا تضاد و مبارزه شدید شروع مى شود.
    عامل دومى که در این نهضت تاءثیر داشته است و باید آن را عامل درجه دوم و بلکه سوم به حساب آورد این است که پس از آنکه به واسطه درخواست بیعت در چنین شرایطى قرار مى گیرد که از آن طرف اصرار و از طرف ایشان انکار است ، به مکه مهاجرت مى کنند. پس از یکى دو ماه اقامت در مکه خبر چگونگى قضیه به مردم کوفه مى رسد آن وقت مردم کوفه به خود آمده ، امام را دعوت مى کنند. بر عکس آنچه ما غالبا مى شنویم و مخصوصا در بعضى کتب درسى مى نویسند، دعوت مردم کوفه علت نهضت امام نیست ، نهضت امام علت دعوت مردم کوفه است . نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کرد، بلکه بعد از اینکه امام حرکت کرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند، چون زمینه نسبتا آماده اى در آنجا وجود داشت ، مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند.
    عامل سوم ، عامل امر به معروف و نهى از منکر است . این عامل را خود امام مکرر و با صراحت کامل و بدون آنکه ذکرى از مساءله بیعت و دعوت اهل کوفه به میان آورد، به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسى ذکر نموده و به این مطلب استناد کرده است .

    اما عامل سوم که عامل امر به معروف و نهى از منکر است و ابا عبدالله علیه السلام صریحا به این عامل استناد مى کند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود استناد مى کند و این عامل استناد مى کند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود استناد مى کند و مکرر نام امر به معروف و نهر از منکر را مى برد، بدون اینکه اسمى از بیعت و دعوت مردم کوفه ببرد.
    این عامل ، ارزش بسیار بسیار بیشترى از دو عامل دیگر به نهضت حسینى مى دهد. به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگى پیدا کرده است که براى همیشه زنده بماند، براى همیشه یاد آورى شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل ، آموزنده هستند، ولى این عامل آموزندگى بیشتر دارد؛زیرا نه متکى به دعوت است و نه متکى به تقاضاى بیعت . یعنى اگر دعوتى از امام نمى شد حسین بن على علیه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهى از منکر: نهضت مى کرد. اگر هم تقاضاى بیعت از او نمى کردند، باز ساکت نمى نشست .

    2- مبارزه با تحریف
    آن عبادت و تضرع ، آن توسل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوى و روحانى ، یک طرف قضیه است . از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحریف در آن روز، بزرگ ترین بلاى معنوى براى اسلام بود که مثل سیلابى از فساد و گنداب ، به سمت اذهان جامعه اسلامى سرازیر شده بود. دورانى بود که به شهرهاى اسلامى و کشورها و ملت هاى مسلمان آن روز سفارش مى شد، بزرگ ترین شخصیت اسلام را لعن کنند! اگر کسى متهم مى شد به این که طرفدار جریان امامت و ولایت امیرالمؤ منین است ، تحت تاءثیر قرار مى گرفت : القتل بالظنه و الاخذ بالتهمه .
    در چنین دورانى این بزرگوار، مثل کوه ایستاد؛مثل فولاد پرده هاى تحریف را برید.
    کلمات و فرمایشات و خطاب آن بزرگوار به عملا، چیزهایى است که بعضى از آنها که در تاریخ مانده است ، نشان مى دهد ایشان چه حرکت عظیمى را در زمینه داشته اند.

    3- رشته امر به معروف و نهى از منکر
    رشته بعدى هم رشته نهى از منکر و امر به معروف در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتاب هاى تاریخ نقل شده است ، نقل شیعه هم نیست ، اتفاقا این نامه را، تا آن جا که در ذهنم هست مورخین سنى نقل کرده اند؛به گمانم شیعه نقل نکرده است ؛یعنى من برخورد نکرده ام ؛یا اگر هم نقل کرده اند، از آن ها نقل کرده اند. آن نامه کذایى و نهى از منکر و امر به معروف ، تا هنگام حرکت از مدینه است ؛که بعد از به سلطنت رسیدن یزید مى باشد؛که این هم امر به معروف و نهى از منکر است . ارید ان امر بالمعروف و انهى عن المنکر
    ببینید یک انسان ، هم در تلاش نفسانى و شخصى – تهذیب نفس – آن حرکت عظیم زا مى کند؛هم در صحنه و عرصه فرهنگى ، که مبارزه با تحریف ، اشاعه احکام الهى و تربیت شاگرد و انسان هاى بزرگ است و هم در عرصه سیاسى که امر به معروف و نهى از منکر است ، بعد هم مجاهدت عظیم ایشان ، که مربوط به عرصه سیاسى است . این انسان ، در سه عرصه مشغول خودسازى و پیشرفت است .

    4- قیام براى امر به معروف و نهى از منکر
    هنگامى که خواست از مکه بیرون بیاید در خطبه اى که روز هشتم ذیحجه خواند صریحا فرمود: من براى امر به معروف و نهى از منکر قیام مى کنم نه براى حکومت یا فتنه انگیزى (1)
    برنامه حسین همان برنامه جدش و پدرش بود، دعوت مسلمانان به تقوى ، آنان را وارد در زمین برترى نجویند، یعنى به اصطلاح قرآن مجید: (علوا فى الارض ) (2)نکنند.
    تطمیع هاى حکومت یزید آنان را نفریبد، که بشر پرست شوند، بلکه باید خدا پرست گردند
    دنیا بالاخره مى گذارد این قدر حرص و غفلت براى چه ؟ مگر چقدر اینجا مى مانند؟ (3)

    5- هدف حسین ایمان و تقوى است
    هدف ابى عبدالله ایمان و تقوى است خودش فرمود:
    خرجت لامر بالمعروف و انهى عن المنکر ، ترک گناه کنار گذاشتن دوستى دنیا و به جایش دوستى آخرت ، کنار گذاشتن شهوت پرستى و شهوترانى ، و خدا دوست و خدا پرست شدن ، زیر بار ظلم نرفتن و تابع طاغى یاغى نشدن ، از آن طرف پیرو حق و تابع فرمان خدا شدن هدف حسین است . (4)

    6- هدف از قیام
    جمله اى از امام حسین علیه السلام هست که با اینکه خودم این جمله را بارها تکرار کرده ام ، ولى به معنى و عمق آن ، خیلى فکر نکرده بودم . این جمله در آن وصیتنامه معروفى است که امام به برادرشان محمد ابن حنفیه مى نویسد. محمد ابن حنفیه بیمار بود به طورى که دست هایش فلج شده بود و لهذا از شرکت در جهاد معذور بود. ظاهرا وقتى که حضرت مى خواستند از مدینه خارج شوند، وصیتنامه اى نوشتند و تحویل دادند. البته این وصیتنامه نه به معناى وصیتنامه اى است که ما مى گوییم ، بلکه بمعناى سفارشنامه است که به معناى اینکه وضع خودش را روشن کند که حرکت و قیام من چیست و هدفش چیست .
    ابتدا فرمود: انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب لاصلاح فى امه جدى ، اتهاماتى را که مى دانست بعدها به او مى زنند، رد کرد. خواهند گفت : حسین دلش مقام مى خواست ، دلش ‍ نعمت هاى دنیا مى خواست ، حسین یک آدم مفسد و اخلالگر بود، حسین یک آدم ستمگر بود. دنیا بداند که حسین جز اصلاح امت ، هدف نداشت ، من یک مصلحم .
    بعد فرمود: ارید ان امر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى هدف من ، یکى امر به معروف و نهى از منکر است و دیگر اینکه سیر کنم ، سیره قرار بدهم همان سیره جدم و پدرم را. این جمله دوم ، خیلى باید شکافته شود. این جمله در آن تاریخ ، معنى و مفهوم خاصى داشته است . چرا امام حسین بعد که فرمود مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم ، اضافه کرد مى خواهم سیر کن به سیره جدم و پدرم ؟ ممکن است کسى بگوید همان گفتن امر به معروف و نهى از منکر کافى بود. مگر سیره جد و پدرش ، غیر از امر به معروف و نهى از منکر بود؟ جواب این است که اتفاقا بله !؟

    7 – قیام براى احیاى ارزش هاى اسلامى
    اگر به تحلیل ظاهرى قضیه (قیام عاشورا) نگاه کنیم ، این قیام ، قیام علیه حکومت فاسد و ضد مردمى یزید است ؛اما در باطن ، یک قیام براى ارزش هاى اسلامى و براى معرفت و براى ایمان و براى عزت است ؛براى این است که مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پیدا کنند، لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمد بن حنفیه و در واقع در پیام به تاریخ ، این طور گفت : انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ؛من با تکبر، با غرور، از روى فخر فروشى ، از روى میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم ؛ انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى من مى بینم که اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است ؛حرکت ، حرکت غلطى است ، حرکت ، حرکت به سمت انحطاط است در ضد جهت است که اسلام مى خواست و پیامبر آورده بود؛قیام کردم براى این که با این ها مبارزه کنم .
    مبارزه امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛اما هر دو نتیجه خوب است : یک نتیجه این بود که امام حسین علیه السلام بتواند بر حکومت یزید پیروز بشود و قدرت را از چنگ آن کسانى که با زور بر سر مردم مى کوبیدند و سرنوشت مردم را تباه مى کردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد؛اگر این کار صورت مى گرفت ، البته باز مسیر تاریخى عوض مى شد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلى این پیروزى سیاسى و نظامى را به دست بیاورد؛آن وقت امام حسین در این جا دیگر نه با زبان ، بلکه با خون با مظلومیت ، با زبانى که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کدر، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیر قابل انقطاع در تاریخ به جریان مى اندازد؛و این کار را امام حسین کرد.
    البته آن کسانى که دم از ایمان مى زدند، اگر رفتارى غیر از آن داشتند که به امام حسین نشان دادند، شق اول پیش مى آمد و امام حسین مى توانست دنیا و آخرت را در همان زمان اصلاح کند؛اما کوتاهى کردند! البته بحث این که چرا کوتاهى کردند، چه طور کوتاهى کردند، از آن بحث هاى طولانى و مرارت بارى است که بنده در چند سال قبل از این تحت عنوان خواص و عوام آن را مقدارى مطرح کردم ، یعنى چه کسانى کوتاهى کردند، که من نمى خواهم آن حرف ها را مجددا بگویم .
    بنابراین ، کوتاهى شد و به خاطر کوتاهى دیگران ، مقصود اول حاصل نشد؛امام مقصود دوم حاصل گردید، این دیگر آن چیزى است که هیچ قدرتى نمى تواند آن را از امام حسین بگیرد؛قدرت رفتن به میدان شهادت ، دادن عزیزان ؛آن گذشت بزرگى که از بس عظیم است ، دشمن در مقابل آن ، هر عظمتى که داشته باشد، کوچک و محو مى شود؛و این خورشید درخشان روز به روز در دنیاى اسلام نور افشانى بیشترى مى کند و بشریت را احاطه مى کند.

    8- مخالفت با خلیفه معصیتکار
    ایشان در یک وقتى این مطلب را فرموده اند که وقتى قیام کرده اند و نهضت کرده اند در مقابل یزید، این سلطان جائر، با یک عدد کمى در مقابل یک عده کثیرى و در مقابل ابر قدرت که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش ‍ بوده است ، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلا ما عدد مان کم بود، این را در وقتى ایشان فرموده اند که مى خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائر وقتشان ، خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند و علت قیام است اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کرده براى اینکه این عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات الله تعالى را نکث کرده است و نقض کرده است و پیغمبر فرموده است هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش جاى همان یزید است در جهنم ، جایى که یزید دارد، کسى که سکوت کند جایش جاى او است .
    حالا ما ببینیم یزید چه کرده است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در مقابلش قیام کردند و همچون مطلبى را فرموده اند این مال همه است ، یک مطلبى است عمومى ، من راى هر که ببیند، هر کسى ببیند یک سلطان جائرى اینطور اتصاف به این امور دارد و در مقابل ساکت بنشیند، نه حرف برند و نه عملى انجام بدهد، این آدم جایش جاى همان سلطان جائر است .
    یزید یک آدمى بود که به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفه پیغمبر حساب مى کرد و نماز هم مى خواند، همه این کارهایى که ماها مى کنیم آن هم مى کرد، اما چه مى کرد؟ اما از آن طرف معصیت کار بود، مخالف سنت رسول الله مى کرد، رسول الله سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل مى کرد، باید حفظ دماء بشود، دماء مسلمین را مى ریخت ، باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر مى داد مال مسلمین را، همان شیوه اى که پدرش معاویه هم داشت و امیرالمؤ منان هم قیام کرد و در مقابل او، منتهى حضرت امى لشکر هم داشت ولى سیدالشهداء عدد خیلى کمى در مقابل یک ابر قدرت بود. (5)

    9- اقامه معروف
    سیدالشهداء علیه السلام از همان روز اول که قیام کردند براى این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود فرمودند که مى بینید که معروف عمل بهش ‍ نمى شود و منکر بهش عمل مى شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرید، انحرافات همه از منکرات است ، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است ، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعى در زندگى داشت ، قیامش ، انگیزه اش نهى از منکر بود که هر منکرى باید از بین برود. من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود. (6)

    10- ترفیع درجه اصل امر به معروف و نهى از منکر
    همانطور که عامل امر به معروف و نهى از منکر ارزش نهضت حسین را بالاتر برد، متعاکسا” نهضت حسینى ارزش امر به معروف و نهى از منکر را بالا برد. همانطور که تاءثیر عامل امر به معروف و نهى از منکر، این نهضت را در عالى ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامى را در عالى ترین سطح ها قرار داد. چطور این اصل را بالا برد؟ مگر حسین بن على مى تواند یک اصل اسلامى امر به معروف و نهى از منکر، ارزشى داشت و حسین بن على آمد و ارزش این اصل را در مته اسلام عوض کرد. این ، کار حسین بن على نیست ، کار پیغمبر خدا هم نیست ، کار خداست .
    خدا که خود این اصول را بر بنده اش ، براى بندگانش فرستاده است ، براى هر اصلى یک درجه ، یک مرتبه و ارزشى قرار داده است . حتى پیغمبر قادر نیست تصرفى در اینگونه مسائل بکند و در متن واقع اسلامى تاءثیر بگذارد. مقصود این است که نهضت حسینى اصل امر به معروف و نهى از منکر را از استنباط و اجتهاد علماء اسلامى و به طور کلى مسلمین بالا برد.

    11- تشکیل حکومت عدل
    سیدالشهداء علیه السلام که همه عمرش را و همه زندگیش را براى رفع منکر و جلوگیرى از حکومت ظلم و جلوگیرى از مفاسدى که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد؟ این حکومت ، حکومت جور بسته بشود و از بین برود؛معروف در کار باشد؛منکرات از بین بروند…
    سیدالشهداء علیه السلام تمام حیثیت خودش ، جان خودش را و بچه هایش ‍ را، همه چیز را در صورتى که مى دانست قضیه این طور مى شود، کسى که فرمایشات ایشان را از وقتى که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند بیرون حرف هاى ایشان را مى شنود همه را، مى بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد مى کند، این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم مى خواست بگیرد، اصلا براى این معنا آمده بود و این یک فخرى است و آنهایى که خیال مى کنند که حضرت سیدالشهداء براى حکومت آمدند، براى این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانى که شیعه سیدالشهداء هستند باشد. (7)

    12- یزید حاکم ظالم بود
    حضرت سیدالشهداء با یک عدد کمى حرکت کردند و مقابل یزید که خوب یک حکومت قلدرى بود، یک حکومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مى کرد و از قوم و خویش هاى خود اینها بود، در عین حال اظهار اسلام مى کرد و حکومتش به خیال خودش حکومت اسلامى بوده ، خلیفه رسول الله به خیال خودش بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمى است کهر بر مقدرات یک مملکت بدون حق تسلط پیدا کرده است . اینکه حضرت ابا عبدالله علیه السلام نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این ، براى اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم ، نهى از منکر کنم (8)

    13- تفسیر علت قیام امام حسین (ع )
    امام حسین (ع ) چرا قیام کرد؟ این را سه جور مى توان تفسیر کرد: یکى اینکه بگوییم قیام امام حسین یک قیام عادى و معمولى بود والعیاذ بالله براى هدف شخصى و منفعت شخصى بود. این تفسیر است که نه یک نفر مسلمان به آن راضى مى شود و نه واقعیات تاریخ و مسلمات تاریخ آن را تصدیق مى کند.
    تفسیر دوم همان است که در ذهن بسیارى از عوام الناس وارده شده که امام حسین کشته شد و شهید شد براى اینکه گناه امت بخشیده شود. شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد، نظیر همان عقیده اى که مسیحیان درباره حضرت مسیح پیدا کردند که عیسى به دار رفت براى اینکه فداى گناهان امت بشود. یعنى گناهان اثر دارد و در آخرت دامنگیر انسان مى شود، امام حسین شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثى کند و به مردم از این جهت آزادى بدهد. در حقیقت مطابق این عقیده باید گفت امام حسین علیه السلام دید که یزید و ابن زیادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان کم است ، خواست کارى بکند که بر عده اینها افزوده شود، خواست مکتبى بسازد که از اینها بعدا زیادتر پیدا شوند، مکتب یزید سازى و ابن زیاد سازى کرد. این طرز فکر و این طرز تفسیر بسیار خطرناک است .
    براى بى اثر کردن و از بین بردن حکمت دستورهایى که براى عزادارى امام حسین رسیده هیچ چیزى به اندازه این طرز فکر و این طرز تفسیر مؤ ثر نیست .
    باور کنید که یکى از علل (گفتم یکى از علل چون دیگر هم در کار هست که جنبه قومى و نژادى دارد) که ما مردم ایران را این مقدار در عمل لاقید و لاابالى کرده این است که فلسفه قیام امام حسین براى ما کج تفسیر شده ، طورى تفسیر کرده اند که نتیجه اش همین است که مى بینیم . به قول جناب زید بین على بن الحسین درباره مرجئه (مرجئه طایفه اى بودند که معتقد بودند ایمان اعتقاد کافى است ، عمل در سعادت انسان تاءثیر ندارد، اگر عقیده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد مى گذرد) هؤ لاء اطمعوا الفساق فى عفو الله ؛یعنى اینها کارى کردند که فساق در فسوق خود به طمع عفو خدا جرى شدند. این عقیده مرجئه بود در آن وقت عقیده شیعه در نقطه مقابل عقیده مجئه بود، اما امروزه شیعه همان را مى گوید که در قدیم مرجئه مى گفتند. عقیده شیعه همان بود که نص قرآن است الذین آمنوا و عملوا الصالحات هم ایمان لازم است و هم عمل صالح .
    تفسیر سوم این است که اوضاع و احوالى در جهان اسلام پیش آمده بود و به جایى رسیده بود که امام حسین علیه السلام وظیفه خودش را این مى دانست که باید قیام کند، حفظ اسلام را در قیام خود مى دانست . قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود. اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشى و من باشم ، آن کارى که تو مى کنى نکن بگذار من بکنم ؛اختلافى بود اصولى و اساسى .
    اگر کس دیگرى هم به جاى یزید بود و همان روش و کارها را مى داشت باز امام حسین قیام مى کرد، خواه اینکه با شخص امام حسین خوشرفتارى مى کرد و یا بد رفتارى . یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین متعرض ‍ کارهاى آنها نمى شد و روى کارهاى آن ها صحه مى گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین بکنند، هر جا را مى خواست به او مى دادند، اگر مى گفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید، حکومت عراق را به من بدهید، حکومت خراسان را به من بدهید، مى دادند؛اگر اختیار مطلق هم در حکومت ها مى خواست و مى گفت به اختیار خودم هر چه پول وصول شد و دلم مى خواست بفرستم مى فرستم و هر چه دلم خواست خرج مى کنم کسى متعرض من نشود، باز آنها حاضر بودند.
    جنگ حسین ، جنگ مسلکى و عقیده اى بود، پاى عقیده در کار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص ‍ معین آیت تاءثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد؛در یکى از خطبه هاى بین راه به اصحاب خودش مى فرماید (ظاهرا در وقتى که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین هم را مخاطب قرار داد): الا ترون ان الحق لا یعمل به ، و الباطل لا یتناهى عنه ، لیرغب المومن فى لقاء الله محقا ؛(9) آیا نمى بینید که به حق رفتار نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى شود، پس مؤ من در یک چنین اوضاعى باید تن بدهد به شهادت در راه خدا نفرمود: لیرغب الامام وظیفه امام این است در این موقع آماده شهادت شود. نفرمود: لیرغب الحسین وظیفه شخص حسین این است که آماده شهادت شود. فرمود لیرغب المؤ من وظیفه هر مؤ من در یک چنین اوضاع و احوالى این است که مرگ را بر زندگى ترجیح دهد. یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که ببیند به حق رفتار نمى شود و جلو باطل گرفته نمى شود وظیفه اش این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
    این سه جور تفسیر یکى آن تفسیرى که یک دشمن حسین باید تفسیر بکند. یکى تفسیرى که خود حسین تفسیر کرده است که قیام او در راه حق بود. یکى هم تفسیرى که دوستان نادانش کردند که از تفسیر دشمنانش خیلى خطرناک تر و گمراه کننده تر و دورتر است از روح حسین بن على . (10)

    14- اصلاح جامعه
    تمام انبیا براى اصلاح جامعه آمده اند، تمام و همه آنها این مساءله را داشتند که فرد باید فداى جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتى که با مصالح جامعه ، معارضه کرد این فرد باید فدا بشود. سیدالشهداء روى همین میزان آمده ، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فداى همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فداى جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود لیقوم الناس بالقسط باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند. (11)

    15- امر به معروف عملى
    امام حسین علیه السلام یکى از بزرگ ترین سردارهاى آنها را به سوى خود آوردند، کسى که اساسا نامزد امیرى بود: حر بن یزید ریاحى او آدم کوچکى نبود. اگر حساب مى کردند بعد از عمر سعد شخصیت دوم در این لشکر کیست ، غیر از حر کسى نبود.
    مرد بسیار با شخصیتى بود. به علاوه اولین کسى بود که با هزار سوار ماءمور این کار شده بود ولى نیرو و جاذبه و ایمان و عمل ، امر به معروف عملى حسین بن على علیه السلام ، حر بن یزید ریاحى را که روز اول شمشیر به روى امام کشیده بود، وادار به تسلیم کرد. توبه کرد، جزء التائبون شد التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر

    16- گواهى مى دهم نماز را بر پا کردى
    امر به معروف علاوه بر گفتار، با کردار نیز باید امر به معروف کرد چه معروفى بالاتر از نماز، شنیده اید ظهر عاشورا ابوثمامه گفت : یا اباعبدالله از عمر ما چیزى نمانده از لشکر هم نزدیک شده اند اینکه زوال است همه آرزو داریم نماز دیگرى با تو بخوانیم ، حسین نگاهى به آسمان کرد دید آرى ظهر شده است او را دعا فرمود: خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد در آن گیرو دار نماز خواند و عملا امر به نماز کرد. (12)

    17- امر به معروف در هر حال
    امام حسین در دعوت به حق و هشدار از باطل نقش ویژه اى داشت . نقشى که به عهده کسى جز او، واگذار نشده ؛ چرا که او، با آگاهى جدى بودن خطر، بدان موظف شد و از نظر انجام این رسالت خطیر به مرحله اى اوج گرفت که بر چهره قاتل خویش که آهنگ بریدن سر او را داشت تبسم فرمود (13)و او را پند و اندرز داد و نیز سر بریده اش راهب نصرانى را به اسلام فرا خواند (14)

    18- تکلیف واجب امر به معروف
    سخن امام حسین علیه السلام در امر به معروف و نهى از منکر: (این کلام از امیرالمؤ منین علیه السلام هم روایت شده است ) اى مردم ! از آنچه خدا به آن اولیاى خود را پند داده پند گیرید، مانند بدگویى او از دانشمندان یهود آنجا که مى فرماید: چرا دانشمندان الهى ، آنان را از گفتار گناهشان باز نمى دارند؟ و مى فرماید: از میان بنى اسرائیل آنان که کفر ورزیدند لعن شدند – تامى فرماید: – چه بد بود آنچه مى کردند
    و بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود کارهاى زشت و فساد مى دیدند و نهیشان نمى کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان مى رسید و از بیم آنچه از آن مى ترسیدند، با اینکه خدا مى فرماید: از مردم نترسید و از من بترسید و فرماید: مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، به کارهاى پسندیده وا مى دارند و از کارهاى ناپسند باز مى دارند.
    خدا از امر به معروف و نهى از منکر به عنوان تکلیف واجبى از خود، آغاز کرده است ، زیرا مى دانسته که اگر این فریضه ادا شود و برپا گردد همه فرایض – از آسان و دشوار – برپا شوند، چه امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است همراه رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم بیت المال و غنایم ، و گرفتن زکات از جاى خود و صرف آن در مورد بسزاى خود.
    سپس شما گروه نیرومند! دسته اى هستید که به دانش و نیکى و خیر خواهى معروفید، و به وسیله خدا در دل مردم مهابتى دارید که شرافتمند از شما حساب مى برد و ناتوان شما را گرامى مى دارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتى ندارید، شما را برخورد پیشى مى دارند، شما واسطه حوایجى هستید که از خواستارانشان دریغ مى دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندى بزرگان در میان راه ، گام بر مى دارید، آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حق خدا قیام کنید؟! اگر چه از بیشتر حقوق خداوندى کوتاهى کرده اید از این رو حق امامان را سبک شمرده ، حقوق ضعیفان را تباه ساخته اید و به پندار خود حق را گرفته اید. شما در این راه نه ملى خرج کردید و نه جانى را براى خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه براى رضاى خدا با عشیره اى در افتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشین پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟!
    اى آرزومندان به درگاه خدا! من مى ترسم کیفرى از کیفرهاى او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتى دست یافته اید که بدان بر دیگرى برترى دارید و کسى را که به وسیله خدا (بر شما) شناسانده مى شود گرامى نمى دارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، شما مى بینید که پیمان هاى خدا شکسته شده و نگران نمى شوید با اینکه براى یک نقض پیمان پدران خود به هراس مى افتید.
    مى بینید که پیمان رسول خدا صلى الله علیه و آله خوار و ناچیزشده و کورها و لال ها و از کار افتاده ها در شهرها رها شده اند و رحم نمى کنید، و در خور مسئولیت خودکار نمى کنید و به کسانى که در آن راه تلاش مى کنند وقعى نمى نهید و خود به چاپلوسى و سازش با ظالمان آسوده اید.
    همه اینها همان جلوگیرى و بازداشتن دسته جمعى است که خداوند بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت بر ایشان از همه مردم بزرگ تر است ، زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش در حفظ آن تلاش ‍ مى کردید.
    این براى آن است که مجراى کارها و گذرگاه احکام تعین پست هاى کلیدى به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه تفرق شما از حق و اختلاف شما در سنت پیامبر صلى الله علیه و آله با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه ها و تعهدها را تحمل مى کردید، زمام امور خدا بر شما در مى آمد و از جانب شما به جریان مى افتاد و به شما بر مى گشت ، ولى شما ظالمان را در جاى خود نشاندید و امور خدا را بر آنان سپردید تا به شبه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگى دنیا که از شما جدا خواهد شد (آنان را بر این منزلت چیره کرده ) بدین سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخى را برده و مقهور خود ساخته و برخى را ناتوان و مغلوب زندگى روزمره کردند، در امور مملکت به راى خود تصرف مى کنند و با هوسرانى خویش ننگ و خوارى پدید مى آورند به سبب پیروى از اشرار و گستاخى بر خداى جبار!
    در هر شهرى خطیبى سخنور بر منبر دارند که به سود آنها سخن مى گوید، سرتاسر کشور اسلامى بى پناه مانده و دستشان در هم جاى آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده اى را از خود نرانند.
    آنها که برخى زورگو و معاندند و برخى بر ناتوانان سلطه گر و تندخویند، فرمانروایانى که نه خدا شناسند و نه معاد.
    شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامى در اختیار فریبکارى نابکار و مالیات بگیرى ستمگر و فرمانرواى بى رحم بر مؤ منان است ، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داورى مى کند.
    خدایا! تو مى دانى که آنچه از ما سرزد، براى رقابت در فرمانروایى و نیز دسترسى به مال بى ارزش دنیا بود؛بلکه از آن روست که نشانه هاى آیین تو را بنمایانیم و سرو سامان بخشى را در سرزمین هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند
    و شما (اى مردم !) اگر ما را در این راه مقدس یارى نرسانید و در خدمت ما نباشید ستمگران (بیش از پیش ) بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند.
    خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوى او باز گردیم و سرانجام به سوى اوست . (15)

    پی نوشت ها:

    1-مقتل الحسین ، ج 1، ص 188
    2- قصص ، 83
    3- سیدالشهدا علیه السلام شهید دستغیب ، ص 154
    4- همان ماخذ، ص 189
    5- صحیفه نور، ج 4، ص 42
    6- صحیفه نور، ج 20، ص 189
    7- صحیفه نور، ج 20، ص 190
    8- همان ماخذ، ج 4 ص 15
    9- تحف العقول ، ص 245
    10- ده گفتار ص 247
    11- ایثار و شهادت در مکتب امام خمینى ، ص 2314
    12- سیدالشهدا علیه السلام شهید دستغیب ، ص 155
    13- بحارالانوار، ج 45، ص 56
    14- همان ماخذ، ص 185
    15- فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام ، ص 309


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 464212
    بازدید امروز : 40
    بازدید دیروز : 71
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    کتاب -مقاله-تحقیق-عکس .
    ............. بایگانی.............
    رشدو آموزش
    رشدومذهبی
    رشدوطرح درس
    رشدعلمی(کامییوترو...)
    رشدو خانواده
    رشدو مهارت زندگی
    رشدو مهدویت
    رشدومدیریت
    ارزشیابی
    تکلیف شب وانواع آن
    اقدام پژوهی

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره ما ..........
    نگاهی به رشد تعلیم و تربیت
    مرتضی بیابانی
    این وبلاگ با نگاهی به روش های تعلیم و تربیت نوین ایجاد شده است . امیدواریم بتوانیم گامی هر چند کوچک در راستای آموزش و پرورش نوآموزان برداریم . از طریق تلفن و یا ایمیل ما را از نظرات خود بهره مند سازید 05113711400دبستان پسرانه استقلال ناحیه 5مشهد-ایمیل beiabani@gmail.com

    .......... لوگوی ما ........
    نگاهی به رشد تعلیم و تربیت
    .......لوگوی دوستان ........




    ....... لینک دوستان .......
    کارشناسی تکنولوژی گروه های آموزشی ناحیه5 مشهد
    آثار شهید مطهری
    اداره آموزش و پرورش ناحیه 5
    اطلاعات علمی ایران
    راز و رمز کلاس و درس و ...معلم
    پژوهشگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران
    نشریه الکترونیکی پژوهش های علوم اسلامی
    کتابخانه صوتی
    کتابخانه احکام
    مدرسه اینترنتی تبیان
    مدیران منطقه 3 آموزش وپرورش ناحیه5 مشهد
    دبستان پسرانه استقلال ناحیه 5 مشهد

    ............. اشتراک.............
     
    فلسفه قیام حسینی - نگاهی به رشد تعلیم و تربیت
    سفارش تبلیغ

    ابتدا نیت کنید


    سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

    .::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

    برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
    دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ



    ............ طراح قالب...........