اهداف تربیت دینی
انسان موجودی است که دارای ابعاد جسمی و روحی می باشد . بعد روحی انسان بخش خدایی و ماورایی شخصیت اوست و آنچه که انسان را بر ملائکه مزیت می بخشد ، همین دو بعدی بودن و درآمیختگی کششهای روحی و جسمی در اوست که وی را در معرض انتخاب خیر از شر ، زیبایی از زشتی و فلاح از گمراهی قرار می دهد . بدین گونه هستهی خیر، زیبایی و فلاح در هر فرد انسانی نهفته است و درون او حسی از آن وجود دارد . بدین گونه و مطابق با آن چه در معنای تربیت گفته شد انسان دارای یک صورت ظاهر است و یک سیرت باطن ، دارای یک شهادت است و یک غیبت. شهادت او حیوانیت اوست و غیب او استعداد او برای رسیدن به کمال و نیز پیوستن به آگاهی محض ، منبع هستی و خاستگاه وجود می باشد و تربیت در اصل به معنای کوشش در این مسیر است . (نماز وآثار فرهنگی ،سیاسی،اجتماعی آن-محسن مجاوری- انتشارات اندیشه اسلامی-ص79)
بدین ترتیب شاید بتوان این گونه گفت که به فعل رساندن این توانایی و نیروی بالقوه در درون ؛ رشد دادن و شکوفا ساختن استعدادهای انسان در زمینهی خیر ، زیبایی و فلاح ، و به طور کلی تحقق خویشتن هدف عمده تعلیم و تربیت اسلامی است . آیت الله جوادی آملی در تفسیر موضوعی قرآن پس از ذکر این که اصل وحی دعوت انسان ها به غیب و عبور دادن آنان از حس و تجربه و فرابردشان از جهان مادی و پیوند دادنشان به جهان معنا است ، در این خصوص می فرماید :
برای همین منظور خدا سوگند یاد کرد ، بیشترین و مهم ترین سوگند را در همین زمینه یاد کرد . خدا ظاهراً در این زمینه یازده سوگند در سورهی والشمس یاد کرد . خدا به مجموعهی نظام آفرینش سوگند یاد کرد و فرمود : آن کسی که جان خود را شکوفا کرد به فلاح و رستگاری رسید ، آن کس که جان خودش را در بین امیال و هوس ها دفن کرد ، زیان کار است . . . بعد از یازده سوگند فرمود آن کس که جانش را به فلاح رساند و تزکیه کرد او رستگار شد . . . ( آنکس که جانش را) نمو داد ، رویاند ، پربار کرد و شکوفا کرد .( جوادی آملی, عبدالله, تفسیر موضوعی قرآن, نشر رجا, 1363,ص88)
هم چنین آیات بسیاری که در قرآن کریم درباره استعدادهای درونی انسان و در بیان تفاوتهای فردی و نیز مقولات مربوط به انگیزش در آدمی آمده است ، همه می تواند به عنوان مبانی برداشت این بخش از پژوهش دربارهی مهم ترین هدف تربیت اسلامی ( تحقیق خویشتن ) مورد نظر باشد. ” قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا “ تو به خلق بگو که هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد و خدای شما بر آن که راه هدایت یافته از همه کس آگاه تر است . (سوره اسرا،آیه 84.)
” و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الابقدر معلوم “ و بدان که هیچ چیز در عالم نیست جز آن که منبع و خزانهی آن نزد ما خواهد بود ولی ما از آن بر عالم خلق الا به قدر معین که مصلحت است نمی فرستیم.( سوره حجر ، آیه 21.)
” ما لکم لاترجون من الله وقاراً و قد خلقکم اطواراً “ چرا شما مردم خدای را به عظمت و وقار یاد نمی کنید و حال آن که او شما را به انواع خلقت و اطوار گوناگون بیافرید .( سوره نوح ،آیه13.)
” سبح اسم ربک الاعلی ، الذی خلق فسوی ، والذی قدر فهدی “ ای رسول
مابه نامخدایخود که برتر از همه موجودات است به تسبیح و ستایش مشغول باش ، آن خدایی که عالم را خلق کرد و همه را به حد کمال خود رسانید . آن خدایی که هر چیز را قدر و اندازه ای داده ، به راه کمالش هدایت نمود.( سوره اعلی)
” لایکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت وعلیها ما اکتسبت “ خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او ، نیکی های هر شخصی به سود خود او و بدی هایش نیز به زیان خود اوست . (سوره بقره،آیه286 )
” هوالذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما اتیکم “ او خدایی است که شما را جانشین گذشتگان اهل زمین قرار داشت و رتبه ی بعضی را از بعضی بالاتر قرار داد تا شما را در این تفاوتها بیازماید . آرزو و توقع بی جا برای فضیلت و مزیتی که خدا به واسطه ی آن بعضی را بر بعضی برتری داده مکنید.( سورهانعام،آیه165)
هرگاه منبع و هستهی تکامل فرد درون او بوده و هرگاه استعدادهایافراد برای رسیدن به کمال متفاوت باشد و نیز هرگاه مقدار وسط این هستهی رسیدن به کمال و رشد از سوی حضرت حق تعیین شده باشد وظیفه ی هر فرد و در کل وظیفه ی هر نظام تربیتی مبتنی بر باورهای فوق کوشش در جهت به کمال رساندن هر فرد و یا تحقق بخشیدن به ویژگی های بالقوه نهاده شده و درون اوست . بحث بیشتر در مورد برخی از آیات فوق و به ویژه نخستین آیه در این خصوص راه گشاست . علامه طباطبایی در تفسیر خویش بر آیه مبارکه ” قل کل یعمل علی شاکلته ....“ شاکله را به نقل از منابع مختلف به معنای خوی و خلق ، طریقت و مذهب ، مثل و مانند ، هیئت و ریخت دانسته و سپس در جمع نظرات می فرمایند :
به هر حال آیه ی کریم عمل انسان را مترتب بر شاکله ی او دانسته و به این معنا که عمل هر چه باشد مناسب با اخلاق آدمی است چنان چه در فارسی گفته اند از کوزه همان برون تراود که در اوست ... هیچ وقت کارهای یک مرد شجاع و پردل با کارهایی که یک مرد ترسو از خود نشان می دهد یکسان نیست . (طباطبایی, علامه سید محمد حسین, تفسیر المیزان, ترجمه همدانی,ج13,ص317)
به این ترتیب شاکله ، جزء یا قسمتی از شخصیت فرد است که وجه درونی دارد ، بین فرد و افراد او قرار گرفته و افراد انسان از آن نشأت می گیرد . اما شاکله طبق اظهارات صاحب تفسیر شریف المیزان ، خود برخاسته و در آمیخته از چند عامل است . این عوامل عبارتند از :
ثابت شده است که میان صفات درونی و نوع ترکیب بنیه ی بدنی انسان نحوه ی ارتباط خاصی وجود دارد . پاره ای از مزاج ها خیلی زود عصبانی می شود و به خشم در می آید و طبعاً خیلی به انتقام علاقه مندند و پاره ای دیگر شهوت شکم و غریزه جنسی در آنها زود فوران می کند و آنان را بیطاقت می سازد و به همین منوال ، سایر ملکات که در اثر اختلاف مزاجها انعقادش در پاره ای افراد خیلی سریع و دربرخی دیگر خیلی کند است.( قبلی,ص318)
بنابراین عامل فیزیولوژیک که طبیعتاً ارثی بوده و در فرد, نهادی است یک عامل تعیین کننده ی شاکله می باشد . اما عامل دیگر ـ آن گونه که از گفتار علامه بر می آید ـ عامل محیطی است .
تا این جا به یک نوع ارتباط اشاره شد که عبارت بود از ارتباط میان اعمال واخلاق و ذات ؛ در این میان یک نوع ارتباط دیگری موجود است که میانه ی اعمال و ملکات آدمی و میانه ی اوضاع و احوال جو زندگی او و عوامل خارج از ذات قرار دارد که برشیوه ی زندگی او حکمفرماست ، مانند آداب و سنن ، رسوم و عادت های تقلیدی ؛ چرا که این ها نیز آدمی را از هر کاری که با آنها ناسازگار است به موافقت خود دعوت نموده و هم چنین او را از مخالفت با خود باز می دارند و چیزی نمی گذرد که یک صورت جدیدی را در نظر انسان منعکس می سازند که از مخالفت آن وحشت نموده و مخالفت با آن را شنای بر خلاف جریان آب تصور میکند...( قبلی,ص230)
بدین شکل ممکن است این سئوال پیش آید و این نتیجه گرفته شود که اگر رفتار انسان نتیجه ی شاکلهی اوست و اگر شاکلهی او برخاسته از عوامل فیزیولوژیک و عوامل ومحیطی است پس فرد و در معنای کلی انسان مجبور به رفتارهای خاص است و از خود هیچ اختیاری ندارد . برداشت و نتیجه گیری فوق نه تنها با نظرات اسلام در باب جبر و اختیار نمی خواند بلکه ناقض خود آیه نیز هست . حضرت علامه نیز از طرح این سئوال و سپس در مقام پاسخ می فرمایند ” چنین نیست که فرد اسیر شاکله باشد . شاکله اگر چه به مرور زمان بسیار ریشه دارد و پابرجا می شود اما علت تامه ی رفتار نیست و هیچ وقت فرد را مجبور به انجام کارهای مناسب با خود نمی کند و اثرش نیز به آن حد نیست که ترک آن کارها را محال سازد و در نتیجه ، علل از اختیاری بودن بیرون شده ، جبری شود ... و خداوند نیز که در آیات قبل از آیه ی فوق می فرماید و ننزل من القرآن ماهو شفاء و رحمه للمومنین و لا یزید الظالمین الا خساراً (سوره اسراء, آیه82.) و ما آن چه را از قرآن فرستیم شفای دل و رحمت الهی بر اهل ایمان است لکن کافران را به جز زیان چیزی نخواهد بود ؛ آیه اشاره به این موضوع دارد که ما سخن خویش را باز هم بر کافران در همان حال که کافر هستند عرضه می داریم ، اما آنان خود بر خویشتن چنین روا می دارند و بر مبنای شاکله ی خود رفتار می نمایند . ولکن با این حال باز صحت تکلیف و صحت اقامه ی حجت علیه چنین افراد و دعوت و انذار و تبشیر آنان جایی
نمی رود و هنوز دعوت آنان صحیح است ، برای خاطر این که اگر تأثیر دعوت در آنان محال و ممتنع شد باری امتناع تأثیر آن به خاطر سوء اختیار خود آنان است و این معروف است که امتناع با اختیار منافی با اختیار نیست . (طباطبایی, علامه سید محمد حسین, تفسیر المیزان, ترجمه همدانی,ج13,ص317.)
بر این مبنا و مطابق با اظهار اخیر شاید بتوان چنین اظهار کرد که شاکله به معنای هیئت و ریخت یا وضعیت روانی فرد است که رفتار او در هر لحظه منتج از آن است و در همان حال که تحت تأثیر سه عامل یاد شده شکل گرفته ، مستقل از هر سه عمل می نماید و هم چنین به نظر می رسد ، این مفهوم بسیار نزدیک به مفهوم نگرش باشد که امروز در ترجمهی واژهی«attitude» و در مباحث روانشناسی جمعی ، به کار
می رود . آنچه اینک توضیح اندکی درباره ی آن ضروری به نظر می رسد تفاوت بین شاکله و فطرت است.همان گونه که از گفتار حاضر بر می آید شاکله در بر گیرندهی ویژگیهای هر فرد است که از تعامل و در هم تنیده شدن سه عامل وراثت ، محیط و اراده زاده می شود؛ اما فطرت آن گونه که از متون اسلامی و کلام پژوهشگران مسلمان بر می آید ، ساخت روانی نوع انسان در کل است که با سایر موجودات به گونه ای بنیادین متفاوت است که در برگیرنده ی ویژگیهای شناختی و عاطفی است . بدیهیات اولیه (مانند اصول منطق ) و یا باور به وجود خداوند از جمله ویژگی های شناختی فطرت است و حقیقت جویی ، خیر اخلاقی ، زیبایی ، خلاقیت ، عشق و پرستش را به عنوان ویژگی های عاطفی فطرت می توان نام برد.( مطهری, شهید مرتضی, فطرت, تهران,1364.)