اومدم امام رضا تا با تو درددل کنم، دلمو با عشق تو هر دو تا متصل کنم،
اومدم امام رضا تا که تو درمونم کنی، به سرم دست بکشی یکباره درمونم کنی
***آقاجون، دلمو به پنجرهت گره زدم دارم میرم، دوست دارم تا برمیگردم گرههامو وا کنی***
ولادت با سعادت علی بن موسی الرضا(ع)گرامی باد
---------------------------------------------------
به غیر از وصیت کوتاهی که در نهج البلاغه از امام علی (علیه السلام) ثبت گردیده ، وصیتهای دیگری نیز از ایشان در سندهای قدیمی دیده میشود. "قاضی محمد بن سلامه " معروف به قضاعی متوفای 405 هجری در مجموعه ای از سخنان علی علیه السلام که آن را "دستور معالم الحکم" نامیده، وصیتی از امام آورده است. وی گوید وقتی پسر ملجم حضرت را ضربه زد، امام حسن علیه السلام گریان بر او درآمد، امام پرسید: « پسرم چرا گریه میکنی؟"
امام حسن علیه السلام پاسخ داد: "چرا نگریم که تو در نخستین روز آن جهان و آخرین روز این جهانی" ، حضرت فرمود: " پسرم! چهار چیز را به تو میگویم که به خاطر بسپار و به کار دار، و چهار چیز را اگر انجام ندهی، اندک زیانی به تو نمیرساند."
و اما آنهایی که باید به کار بندی:
1- خرد برترین توانگری است .
2- بدترین تهیدستی نادانی است .
3- خودبینی، وحشتناک ترین وحشت است .
4- خوش خوئی گرامی ترین حسب می باشد.
و اما چهار خصلتی که باید از آن پرهیز نمایی:
1- از دوستی با احمق که او خواهد ترا سود رساند لیکن به زیانت کشاند.
2- از دوستی با دروغگو که دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور نماید.
3- از دوستی با بخیل که چیزی را که بدان سخت نیازمندی از تو دریغ میدارد.
4- از دوستی با تبهکار که تو را به هنگام سود خود میفروشد.(1)
و نیز آوردهاند که وقتی امیرالمؤمنین ضربت خورد، برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام اینگونه وصیت فرمود:
شما را سفارش میکنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را نخواهید هر چند دنیا در پی شما بیاید. دریغ مخورید بر چیزی، از آن که به دستتان نیاید. حق را بگویید، برای پاداش - آن جهان - کار کنید ، با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یاری کنید .
شما و همه فرزندان و خویشانم و آن کسانی که نامه من به ایشان رسد را ، سفارش میکنم به ترس از خدا و آراستن کارها، آشتی با یکدیگر ، که من از جد شما شنیدم که فرمود: «آشتی دادن میان مردمان بهتر است از نماز و روزه سالیان.»
خدا را ! خدا را! درباره یتیمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید، و نزد خود ضایعشان مگذارید.
خدا را! خدا را! همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند و پیوسته درباره آنان سفارش می فرمود چندان که گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد کرد .
خدا را! خدا را! درباره قرآن، مبادا دیگری بر شما پیشی گیرد در رفتار به احکام آن.
خدا را! خدا را! درباره نماز، که نماز ستون دین شماست.
خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان، آن را خالی مگذارید، تا آنجا که در این جهان ماندگارید، که اگر - حرمت - آن را حفظ ننمایید به عذاب خدا گرفتار شوید .
خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا. درباره مالتان، جانتان و زبانتان!
بر شما باد به یگدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم روی بگردانید و پیوند هم را بگسلانید.
امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شما را بر دست گیرند! آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند.
پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفتهاید و بگویید امیر مؤمنان را کشتهاند! بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود.
بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم می فرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده هر چند سگ دیوانه باشد.»
منبع :
1- زندگانی امیر مؤمنان علی علیه السلام، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 168.
2- نامه 47 نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی.
http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/HazartAli/2002/11/26/740.html
---------------------------------------------------
---------------------------------------------------
روز سبز
نویسنده : مرتضی بیابانی::
87/5/18:: 11:16 صبح
کوچه باز هوای تو دارد،گذری کن،دریاب منتظرانت را
آسمان آبی است.همه چیز مهیای مهیاست
برای یک لحظه دیدنت
برای یک لحظه شنیدنت
کاش می آمدی!
همه میگویند می آیی،ولی کی آن روز سبز فرا میرسد؟
روز دیدار؟
وعده وصال تو هر آدینه با جشن با شکوه اشکها برپا می شود
و شوق دیدارت با تمنای دستها پر شورتر
و دلها بی تابتر از پیش.
کاش فقط گذری داشتی بر دلهای آشفته و پریشان
کاش فقط نیم نگاهی بر شبنمهای صبحگاهی می انداختی
می دانم ما لیاقت نگاهت را نداریم
ولی فقط نگاه تو می تواند مرهم زخم دلهامان باشد
پنجره چوبی کوچک احساس قلبمان همیشه روزهای جمعه
میهمان انتظار می شود و در اخر ناامید از آمدنت، میزبان باران
...
پس کی می آیی؟؟؟
که ما را دعوت کنی به ضیافت با شکوه افق پرستوها که به شوق
دیدارت پرواز را تجربه کردند و خود را به افق سرخ رساندند
و فقط از آنها پاره های پیراهنشان و یک پلاک شکسته به یادگار برجا مانده
کاش می آمدی!
دلهامان تنگ است.بس است اینهمه انتظار
بیا تا واژه ای به نام انتظار وجود نداشته باشد
بیا تا دستان خالی جمعه ها پر شوند از نور و عطر یاس و نرگس
---------------------------------------------------
دعاى تعجیل فرج دواى دردهاى ما است، در روایت است که: در آخر الزمان همه هلاک مىشوند، « إِلاّ مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ. » مگر کسانى که براى [تعجیل] فرج دعا کنند.
ائمّه ى ما ـ علیهمالسّلام ـ با این بیان خیلى به اهل ایمان و شیعیان عنایت کرده اند تا خود را بشناسند. علامت گذارى براى آنها است، یعنى اگر براى فرج دعا مى کنید، علامت آن است که هنوز ایمانتان پا برجاست.
دستورهاى عجیب و غریب دیگر هم داده اند، زیرا در آخرالزمان گرفتارى اهل ایمان خیلى سخت مى شود به حدّى که در روایت آمده است:« بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا. » بعد از آن که زمین از جور و ستم پر مى شود.
و شاید در روایت وارد شده باشد که: « یُنْکِرُهُ أکْثَرُ مَنْ قالَ بإِمامَتِهِ! » بیشتر کسانى که اعتقاد به امامت آن حضرت دارند، او را انکار مىکنند.
یعنى بیشتر مردم از اعتقاد وایمان به امامت بر مى گردند.
هم چنین فرموده اند که در آخرالزمان این دعاى فرج را که دعاى تثبیت در دین است، بخوانیم:
« یا أللّهُ، یَا رَحْمانُ، یَا رَحیمُ، یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دینِکَ. »
اى خدا، اى رحمت گستر، اى مهربان، اى زیر و رو کننده ى دلها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار گردان.
یعنى آن مرتبه اى از ایمان را که به من منّت نهادى، حفظ کن، نه این که مسلمان باشد و به همان باقى باشد، چون این معنا تثبیت در دین نیست.
---------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
وجوب شناخت امام زمان(ع)
شناخت امام زمان،اهمیت ویژه ای در زندگی و مرگ انسانها دارد.زیرا مرگ هرکس،چکیده زندگی است.هرکسی آنگونه می میرد که زندگی کرده است.شیعه وسنی از رسول خدا (ص)روایت کرده اندکه فرمود:
هر کس بمیرد و امام زمان و حجت عصر خویش را نشناسد،به مرگ جاهلیت مرده است.
بنابراین،براساس سخن پیامبر(ص)هر کس امام زمانش را نشناسد،نه تنها مرگش جاهلی است،بلکه زندگی اونیز،زندگی جاهلانه خواهد بود.
در بسیاری از روایات آمده که اگر کسی بمیرد وامام نداشته باشد یا بمیرد و امام زمانش را نشناسد،به مرگ جاهلیت مرده است.از این رو،ما وظیفه داریم در حد توان خویش،در راه معرفت و شناخت پیشوایان دین،گام برداریم.در این باره به چند روایت می نگریم:
1- امام صادق(ع)از رسول اکرم(ص)نقل کرده که آن حضرت فرمود:
کسی که قائم از فرزندان مرا درزمان غیبتش انکار کند،به جاهلیت مرده است.
2-حضرت رضا(ع)در جواب نامه ی مامون،پس از شناساندن امامان معصوم و خاندان اهل بیت فرمود:هر کس بمیرد و آنها را به اسمشان و اسم پدرانشان نشناسد و ولایت آنها را نپذیرد ،به مرگ جاهلیت مرده است.
3-در اهمیت شناخت امام زمان ،همین بس که حضرت صادق(ع)به فضیل بن یسار فرمود:ای فضیل!امام خود را بشناس،زیرا اگر امــام خود را بشـناسی ،جلو یا به عقب افتادن حکومت آنان ،زیانی به تو نمی رساندو کسی که امام خود را بشناسد و پیش از قیام قائم از دنیا برود ،همچون کسی است که در سپاه آن حضرت بوده ،بلکه مانند کسی است که در زیرپرچم او (در میدان جنگ)نشسته است.
4-گاه بعضی از اصحـاب که فضـیلت درک زمان ظهور قائم (عج)را می شنیدند،آرزو می کردند که زنده بمانندوظهور حضرتش را درک کنند.اما پیشوایان معصوم،آنان را به(( معرفت)) سفارش می کردند .
روزی ابوبصیرخدمت امام صادق(ع)رسید و عرض کرد:آیا شما چنین می بینید که من زمان حضرت قائم(ع)رادرک می کنم؟حضرت از او پرسید:ای ابو بصیر!آیا امام زمان خود را می شناسی؟ابو بصیر گفت:آری،سوگند به خدا،شما امام من هستید و در همان حال،دست مبارک امام را به دست گرفت .امام صادق(ع)به وی فرمود :به خدا سوگند از این که شمشیر بسته،درخیمه ی حضرت قائم(ع)حاضر نیستی،نباید نگران باشی.
5- عثمان بن سعید عمری، دومین نایب خاص حضرت مهدی (ع) گوید: من نزد اما م حسن عسکری (ع) بودم و از آن حضرت در باه ی حدیثی که از پدرانش نقل می کنند که: ((زمین تا روز رستاخیز از حجت الهی خالی نمی ماند و هر که بمیرد وامام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است))پرسیدند. امام فرمود: این حق است، چنان که روز روشن، حق است.
پرسیدند: ای زاده پیامبر! حجت و امام پس از شما کست؟ فرمود: پسرم محمد، او امام و حجت از من است. هر که بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.
ا این روایات می توان فهمید: مهمترین ویژگی کسانی که به مرگ جاهلیت می میرند، در ارتباط با ولایت و معرفت ائمه طاهرین، بویژه حضرت قائم (ع) است. باید دانست، مقصود از معرفت امام، معرفت شناسنامه ای نیست،بلکه شناخت مقام ولایت واطاعت از آنان است. بنابر این اگر کسی امام زمانش را به اسم و رسم بشناسد ، ولی از وی اطاعت نکند و ولایتش را قبول نداشته باشد ، به مرگ جاهلیت خواهد مرد. شاهد این سخن، روایت پیامبر (ص) است که می فرماید:
کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد ، تا از او بشنود و اطاعت کند به مرگ جاهلیت مرده است.
بنا براین تنها راه ارتباط با امام زمان(ع)شناخت و پذیرش ولایت آن حضرت و سپس تلاش برای عمل کردن به دستورات او که همان دستورات شرع است، خواهد بود.
((آیه های ظهور- محمد علی کریمی نیا))
ای یوسف گم گشته ی محبوب کجائی؟ ای نور خدائی!
این است گمانم که تو رنجیده زمایی؟ گفتی که نیایی
هستیم مقر همــه تقصیر و خطـــایی کانون عطایی
بردار نقــاب و کن صلح و صفــــایی بی چون وچرایی
ای مهدی موعود امم! نور هدایت!جانم به فدایت
---------------------------------------------------
امام زین العابدین (ع) در کوران رویدادهای سیاسی که در تکوین امت اسلام و ترسیم خطوط و ویژگی های تاریخی آن نقش به سزایی داشتند، قرار گرفته بود.
در خانه امیر مومنان امام علی(ع) دیده به جهان گشوده بود. درآن هنگام امام علی (ع ) مبارزه ای تلخ با دشمنان اسلام در جمل و صفین و نهروان را آغاز کرده بود. پدر حضرت سجاد، امام حسین، درآن روزگار علاه بر همکاری با پدرش در اداره امور مسلمانان، فرماندهی سپاه اسلام را نیز بر عهده داشت.
بی گمان این رویدادهای سهمگین که تا امروز نیز پس از گذشت چهارده قرن در محیط ما تاثیر داشته، در شخصیت این مولود بزرگوار، اثر شگرفی ازخود بر جای نهاد. این برهه پرآشوب با قتل خلیفه سوم توام بوده و از پی آن بنی امیه به خونخواهی عثمان برخاستند.
مادر امام سجاد(ع)
درکتابهای تاریخ آمده است که مادر امام سجاد (ع) " شهربانو" دختر آخرین پادشاه ساسانی" یزدگرد سوم" بوده است.
امپراتوری ایران، همچون هر نظام جاهلی دیگر بر ظلم وستم و سیاستهای طبقاتی استوار بود. با درخشیدن نور اسلام، این نظام همچون درختی پوک و پوسیده که از وزش بادهای سهمناک ریشه کن می شود، نابود شد. پادشاه ایران ازشهری به شهری می گریخت تا آنکه سرانجام در خراسان به قتل رسید و خانواده اش در همان شهر ماندگار شدند تا آنکه خراسان در روزگار خلافت عثمان در سال 32 هجری به دست مسلمانان فتح شد و خانواده امپراتور مقتول ایران، به اسارت مسلمانان درآمدند و به مدینه آورده شدند. چون آنها را در پیشگاه خلیفه سوم و اصحاب بزرگ پیامبر حاضر کردند، امیرمومنان علی بن ابیطالب (ع ) عثمان را به گرامیداشت خاندان یزد گرد تشویق کرد و بدین منظور حدیثی از پیامبر(ص) را برای او خواند که فرموده بود:"
عزیزان قومی را که به ذلت افتاده اند، گرامی دارید
". شاید یکی از حکمتهای این سخن دلجویی از مردمی باشد که همواره سران و بزرگان خود را مورد احترام قرار می دادند، تا مبادا پرده های کینه و دشمنی میان آنان و پذیرش اسلام، مانعی ایجاد کند. چون عثمان در این باره درنگ کرد، امیرمومنان(ع) فرمود:
" به خاطر خدا سهم خود و سهم بنی هاشم را از اینان آزاد کردم."
انصار و مهاجران نیز در این کار از آن حضرت پیروی کردند. خلیفه هم چاره ای جز این، فرا روی خود ندید. آنگاه امام علی (ع ) پیشنهاد داد که هر یک از اسرا را به حال خود بگذارند تا همسری مناسب برای خود برگزینند. یکی از دختران یزدگرد؛ امام حسین (ع ) را برگزید و دومی نیز امام حسن (ع ) و بنا به قولی محمد ابن ابی بکر را به همسری خود انتخاب کرد.
" شهربانو" در این سال باردار شد و در پنجم شعبان سال 33 هجری نخستین فرزند خویش را به دنیا آورد و در همان روزهای اول پس از زایمان بدرود حیات گفت. سپس یکی از کنیزان امام حسین (ع ) متکفل نگهداری کودک شد. بدین ترتیب،امام زین العابدین (ع ) در دامن آن کنیز بزرگ شد. مردم می پنداشتند که آن زن مادر واقعی امام سجاد است در حالی که او دایه امام سجاد بود.
امام سجاد (ع ) هفت ساله بود که پدربزرگش، امیرمؤمنان(ع) در محراب مسجد کوفه به شهادت رسید. پس از چند ماه اهل بیت به مدینه بازگشتند، جایی که علی بن الحسین (ع ) در خانه آکنده از بوی خوش پیامبر(ص) رشد کرده بود . امام هفده ساله بود که عمویش امام حسن مجتبی (ع) را با زهر به شهادت رساندند.
امام سجاد در سایه پدر بزرگوارش امام حسین (ع )، نقش رهبری در رویاروئی با ارتداد جاهلیت مآب اموی را تجربه می کرد.
روش امام زین العابدین(ع) در تربیت روحی
از آنجا که ائمه هدی، برای تمام نسلها درهر دیار و دوره ای مشعلهای فروزان حقند و از آنجا که شرایط حاکم بر یک دیار ودوره با آنچه بر دیار و دوره ای دیگر گذشته تفاوت دارد و از آنجا که خداوند، رسالتهای خویش را با برانگیختن حضرت محمد(ص) و جانشینان معصوم حضرتش پایان بخشیده است، پس حکمتش اقتضا می کند که سیره هر یک از آنان جهت هدایت با روش خاص متمایز باشد، تا روشهای گوناگون آنان، گنجینه ای پر بار برای مردم باشد و هر کس مطابق با خود و شرایط ویژه ای که در آن به سر می برد، از آنها بهره گیرد.
امام سجاد(ع) نیز بر مبنای این برنامه الهی عمل کرد. زندگی آن حضرت قله عبادت و زاری به درگاه خدا و نشر روح ایمان در جامعه و تربیت مردانی بزرگ همچون زهری و سعید بن جبیر وعمر بن عبدالله سبیعی و... در زهد و تهجد بود.
امام علیه السلام از این روشها استفاده نمود:
1- بندگان مخلص و پاکدل پیش از آنکه به زبان، مردم را به خدا فرا بخوانند، با کردار خویش راه خدا را تبلیغ می کنند. آنان به مردم فرمانی نمی دهند ، مگر آنکه خود پیش از آنان، آن کار را انجام داده باشند.
زندگی امام سجاد (ع )، صفحه ایمانی تابناک و پاک بود. صحابی مشهور پیامبر(ص) ، جابربن عبدالله انصاری درباره امام سجاد گفته است: در میان فرزندان پیامبران کسی را چون علی بن الحسین (ع ) ندیدم!
2- تربیت نسلی از علمای ربانی که آنان نیز به نوبه خود دانشمندان و انقلابیون و بندگان صالح را تربیت کردند. بدین سان تعالیم امام از طریق جانهای پاک سلسله وار به دیگران انتقال می یافت.
در میان این افراد، مردانی از عرب و موالی بودند و هر یک داستان و تاریخی برای خود داشتند. حال از عطر خوش سیره حواریون و یاران امام سجاد(ع) که اکثراً از تابعین بودند، اندکی بهره مند می شویم:
الف- سعید بن جبیر یکی از این تابعین بود که روح ایمان را از امام زین العابدین(ع) برگرفته بود. او درعبادت و جهاد سرمشق بود و به " بصیر العلماء" شهرت داشت. تمام قرآن را در دو رکعت می خواند و آوازه علم و دانش او در میان دانشمندان چنان بود که می گفتند: بر روی زمین کسی نیست جز آنکه به دانش سعید بن جبیر نیازمند است.(1)
سعید به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسید. امام صادق درباره او فرمود:
"سعید بن جبیر به علی بن الحسین (ع ) اقتدا می کرد و علی هم او را می ستود. علت اینکه حجاج او را کشت نیز همین بود. سعید ، مردی راست کردار بود."(2)
ب- ابو اسحاق عمربن عبدالله سبیعی همدانی از یاران مورد اعتماد امام سجاد(ع) بود. وی در عبادت به مرتبه ای رسیده بود که درباره اش می گفتند که درآن روزگار عابدتر از وی کسی نبود ، چرا که هر شب یک بار قرآن را ختم می کرد و چهل سال نماز صبح را با وضوی نماز شب به جای می آورد. او محدث بود و در نزد عام و خاص هیچ کس در نقل روایت از او موثق تر به شمار نمی آمد.(3) ادامه مطلب...
---------------------------------------------------
حضرت اباالفضل (ع) فرمود: بگو یا صاحب الزمان!
جناب حجة الاسلام آقای مکارمی فرمودند:
نقل شده است در یکی از شهرهای شیراز شخصی همراه عمویش برای ماهیگیری به کنار ساحل میرود و در آنجا یکدفعه غرق میشود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان میبیند که وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده کنار ساحل میآید و عمویش از او میپرسد: چگونه نجات یافتی؟ میگوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضهها افتادم، پس از آن عرض کردم: یا اباالفضل!
دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض کردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده کنار ساحل آوردند.
? در قبر گفت: السلام علیک یا اباالفضل العباس (ع)
جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ عبدالله مبلغی آبادانی نقل کردند:
در سال 1355 شمسی، یکی از وعاظ شهر یزد، به نام شیخ ذاکری، به بندرعباس میآید و از آنجا جهت تبلیغ به دهکده سیاهو، در اطراف این شهر، عازم میگردد و در روز 9 محرم الحرام در اثر سکته قلبی درمیگذرد. جنازه آن مرحوم را به بندرعباس منتقل میکنند و در جوار یکی از امامزادهها به خاک میسپارند.
اینکه بقیه ماجرا را از زبان حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای مبلغی بشنوید:
ایشان میگوید:
من موقع تلقین خواندن، قسمت دست راست مرحوم ذاکری را تکان میدادم که ناگاه چشم خود را باز کرد و با صدای بلند، به گونهای که همه شنیدند گفت: السلام علیک یا اباالفضل العباس علیه السلام! و سپس بست.
همزمان با این حادثه شگفت، بوی عطر خوشی به مشام من و حضار رسید که بر اثر آن افراد حاضر شروع به صلوات بر پیامبر و خاندان معصوم وی سلام الله علیهم اجمعین نمودند. این بود مشاهدات این جانب که خود در حال تلقین میت ، ناظر آن بودم.
ادامه مطلب...
---------------------------------------------------
ابن اثیر در کتاب اسد الغابه مى نویسد:
«کان الحسین رضى الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها (1) »
حسین (ع) بسیار روزه مى گرفت و نماز مى گزارد و به حج مى رفت و صدقه مى داد و همه ى کارهاى پسندیده را انجام مىداد. شخصیت حسین بن على (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع)، پیاده به کعبه مى رفتند، همه ى بزرگان و شخصیتهاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده، همراه آنان راه پیمودند. (2)
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگى مى کرد ـ از مردم و معاشرتشان کناره نمى جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه، او نه کاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ ؛ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمى بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى کردند ...این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست، بخوانیم:
روزى از محلى عبور مى فرمود، عدهاى از فقرا بر عباهاى پهن شده اشان نشسته بودند و نان پارههاى خشکى مى خوردند، امام حسین (ع) مى گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت:
ان الله لا یحب المتکبرین. (3)
خداوند متکبران را دوست نمى دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا اجابت کنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، (4) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت.
شعیب بن عبد الرحمن خزاعى مى گوید:
چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند، فرمود: این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش مى کشید و به خانه ى زن هاى شوهر مرده و کودکان یتیم و فقرا مى رسانید. (5)
شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستم دیدگان مى توان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام دریافت، که اجمال و فشردهاش را در اینجا متذکر مى شویم :
یزید به زمان ولایت عهدى، با این که همه نوع وسائل شهوترانى و کام جویى و کامروایى از قبیل پول، مقام، کنیزان رقاصه و...در اختیار داشت چشم ناپاک و هرزهاش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود.
---------------------------------------------------
به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا کودکش را بیاورد.اسماء او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) .
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:
سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر» (4) که به عربى«حسین» خوانده مىشود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنکه تو خاتم پیغمبران هستى.
و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)
حسین و پیامبر (ص)
از ولادت حسین بن على (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
ادامه مطلب...
---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------