برای شناخت هر پدیده ای درجهان واقع لازم است ابتداازآن تعریف مناسب ونسبتاً جامعی داشته باشیم ، چرا که بدون دانستن تعریفی مناسب ازآن نمی توان به کنه پدیده پی برد وآن رابه خوبی درک نمود.
درفرهنگ گیتا شناسی تالیف عباس جعفری آمده است:
«جنبش سریع ومحسوسی که درنتیجه جابجائی ویا جایگیری تخته سنگهای زیر پوسته زمین پدید می آید،در نتیجه این جنبش یـــــــک سری لرزش های موجی شکل پدید می آیدوگاه تغییرات ارتفاعی پوسته زمین راباعث می گرددواغلب ضایعات وزیان های جانی وفراوانی ازخود برجا میگذارد.زمین لرزه بیشتر مخصوص نواحی آتشفشانی بوده وگاه باخروش وفوران کوههای آتشفشانی همراه می گرددودرحالات شدیدشکستهاوبریدگیهای مهم ومشخص درروی پوسته زمین از خــودبجـــــای
میگذارد.غالب زمین لرزه ها حداقل با سه نوع موج لرزاننده همراه است .در مرکز وقوع زمین لرزه سه موج مزبور بطور همزمان اثرگذارده و ساختمانهاوتأسیسات واقع دراین منطقه را با نوسان های شدید به عقب و جـــــلوومی برد و حد اکثر خسارت و زیان در محلی که امواج مزبور بطور مورب به سطح زمین می رسندوارد می سازد.....»
محمود صداقت درکتاب“ زمین شناسی برای جغرافیا ” تعریفی بدینگونه ارائة می دهد:
«زمین لرزه عبارت است ازحرکات ولرزش های ناگهانی و گذرا در زمین که از ناحیه محدودی منشأ می گیرد و ازآنجا درتمام جهات منتشر می شوند.»
در کتاب فیزیکال جئوگرافی1 آمده است:
«زلزله یکسری ازتکانها ولرزشهای ناگهانی که از آزاد شدن فشار در طول گسل های فعال ودر مناطق آتشفشانی فعال ناشی می شود.تکانها ولرزشهای سطح زمین که در ارتباط با حرکات پوسته زمین در زیر زمین می باشد.»
در فرهنگ آکسفورد آمده است:
«حرکات ناگهانی وشدید سطح زمین.»
از تعاریف ذکر شده در فوق ومنابع دیگر می توان برداشت زیر را نمود:
«زلزله عبارت از حرکات و ارتعاشات نا گهانی سطخ زمین ناشی از شکسته شدن سنگهای پوسته زمین و رها شدن انرژی ذخیره شده در آنها است که در صورت شدت زیاد در مراکز انسانی موجب خسارتهاوزیانهای فراوان می شود.»
زلزله از یکطرف موجب شکسته شدن و جابجائی بین توده های سنگی پوسته زمین می شود و ازطرف دیگر همین جابجائی و شکسته شدن منجر به ایجاد امواج و انتشار در درون زمین می شود ، مانند انداختن قطعه سنگی در حوض یا دریاچه که منجر به ایجاد امواجی می شود.
زلزله مانند شکسته شدن قطعه چوب خشک شده ای می ماند که از یکطرف موجب گسیخته شدن چوب و از طرف دیگر موجب انتشار امواج در اطراف خود می شود.
منبع:http://daneshnameh.roshd.ir
موج زلزله موجی است که از طریق زمین حرکت می کند، که اغلب سبب ایجاد زمین لرزه یا انفجار می شود. امواج زلزله توسط زلزله شناسان مطالعه میشوند، و توسط لرزه نگارو زلزله سنج اندازه گیری می شوند.
بطور کلی پس از اینکه در داخل زمین زلزله ای به وجود آمد و انرژی زمین آزاد شد، این انرژی آزاد شده به صورت امواج ارتعاشی در کلیه جهات منتشر شده و انرژی زلزله را با خود منتقل مینمایند.
انواع امواج زلزله
امواج زمین لرزه با توجه به حرکتشان در داخل یا سطح زمین به دو دسته تقسیم میشوند:
منبع:http://daneshnameh.roshd.ir
منبع:http://daneshnameh.roshd.ir
خداوند در سوره ی نور می فرماید: وَ اقیمُواالصَّلاةَ وَ اتواالزَّکاة وَ اَطیعُواالرَّسوُلَ لعَلکُمْ ترْحَمُونَ. (نور/ 56) " و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید و رسول را اطاعت کنید تا مشمول رحمت شوید."
خداوند در این آیه اولین شرط برای داخل شدن در رحمت را برپایی نماز برمی شمارد.
وَاستعینُوا بِالصَّبْرِ والصَّلاةِ وَ اِنَّها لکبیرِةٌ اِلاّ عَلی الخاشِعینَ. (بقره/ 45) " و از صبر و نماز یاری بجویید و این کار جز از برای خاشعان گران است."
کلمه استعانت به معنای طلب کمک است و این هنگامی است که انسان به تنهایی نمی تواند مشکلی را به دلخواه حل کند. چرا که در حقیقت یاوری جز خدای یگانه وجود ندارد. این دو، بهترین وسایل برای پیروزی هستند. چون صبر هر بلایی را هر چند عظیم، کوچک و ناچیز می کند و نماز که التجاء به خدا است، ایمان را در درون زنده ساخته و به آدمی می فهماند که به جایی تکیه دارد که انهدام ناپذیر است و به ریسمانی دست زده که پاره شدنی نیست و به این ترتیب با ایجاد پایگاه درونی و تکیه گاه برونی که برای پیروزی برمشکلات لازم است، راه غلبه بر گرفتاریها آسانتر می شود و نیز می فرماید: یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوااسْتعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ اِنَ الله مَعَ الصّابِرینَ. (بقره/ 153) " ای کسانی که ایمان آورده اید از صبر و نماز استعانت جوئید که خدا با صابرین است."
در این آیه نیز برای پیروزی بر مشکلات به یاری جستن از یکی از بزرگترین ملکات (صبر) و یکی از بزرگترین عبادات (نماز) دعوت می کند.
خداوند در سوره رعد فقط یاد خدا را آرام بخش دلها می داند: اَلا بِذکرِ اللهِ تطمَئِنُّ القلوبُ (رعد/ 28) "آگاه باشید که تنها یاد خدا آرامش بخش دلهاست. در سوره ی طه، هنگام اولین وحی به موسی(ع) می فرماید: … وَاَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْری (طه / 14) "… و نماز را برای یاد من به پادار." و این گونه نماز را از مظاهر یاد خود برمی شمارد. حال چرا در دل چنین کسانی ترس و غم جای داشته باشد. اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ وَ اَقامُواالصَّلاةَ وَ اتُواالزَّکاةََ لَهُمْ اجْرُهُمْ عِنْدَ رَبّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ. (بقره/ 277) "کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز برپا داشتند و زکات را پرداختند اجرشان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می شوند."
برای مردم با ایمانی که با نماز یاد خدا را زنده نگه می دارند و با پرداخت زکات از بروز اختلاف طبقاتی جلوگیری می کنند، آرامشی است که دیگران از درکش عاجزند و پاداشی که فقط نزد پروردگار است.
… وَ اَقِمِ الصَّلاةَ اِنَّ الصُّلاةَ تنهی عَنِ الفحشاءِ وَالمُنکَرِ وَ لَذِکرُاللهِ اَکْبَرُ واللهُ یَعلمُ ما تصنعُون.(عنکبوت/45 ) "… و نماز را برپا دار که نماز انسان را از زشتی ها و منکرات باز می دارد و ذکر خدا بزرگتر است و خدا به هر چه کنید آگاه است."
طبیعت نماز از آنجا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد می اندازد، دارای اثر بازدارندگی از فحشا و منکر است. نماز، کسی را که به انواع وسایل هوسرانی مجهز و پایه های حکومت غرایز طغیانگر در کانون وجودش مستحکم و پابرجاست و برای آنها مرزی نمی شناسد، کنتر ل می کند. در هر روز پنج بار ادای نماز کردن، صبح بعد از برخاستن از خواب (که انسان از همه چیز غافل است)، وسط روز (هنگامی که غرق در زندگی مادی است)، در پایان روز و آغاز شب، می تواند جامعه ای صالح ایجاد نماید. نمازی که برای انجام آن از ابتدا، انسان خود را از هرگونه آلودگی پاک کرده و حرام و غضب را از خود دور می سازد و با حمد، تسبیح، تکبیر و سلام بر بندگان صالح خدا، خدا، مقام اولیاء، درجات مردان خدا، عذاب الهی، کیفر خطاکاران، حسابهای دقیق و بی اشتباه روز رستاخیز را به یاد می آورد و با قیام در مقابل خدا، او را از هر چیز برتر و بالاتر می شمرد و با یاد نعمتهایش او را سپاس می گوید و از او صراط مستقیم را می طلبد، بدون شک انسان را متوجه جهان معنوی کرده و در درونش جنبشی به سوی حق و پاکی پیدا می شود و او را از خودخواهی و دنیاپرستی باز می دارد و با تواضع در مقابل ذات لایزال الهی، عشق به جاه و مقام، کنار می رود. نمازگزار با توجه به معانی آیاتی که در نماز می خواند، قهراً از مواعظش پند گرفته، به امر و فرمانش تن داده و خود را از گناهان باز می دارد. مسلماً ذکری که متضمن یاد خدا و خشوع در برابر او و تلاوت قرآن (که بر وعده ثواب، عذاب و هدایت مشتمل است) می باشد با گناهان سازش ندارد. البته میزان اثر نماز به درجه خلوص نمازگزار بستگی دارد و این که چه مقدار موانع را از بین برده باشد. بدیهی است هر چه موانع بر سر راه ارتباط انسان با خدا کمتر باشد، اثر آن بیشتر و بر عکس هر چه موانع بیشتر باشد، اثر نماز کمتر است. چرا که بازدارندگی از گناه، اثر طبیعی نماز است.
اِنَّ الاِنسانَ خلِقَ هَلوعاً. اِذا مَسَّهُ الشرُّ جَزُوعاً. وَ اِذا مَسهُ الخَیْرٌ مَنوعاً. اِلاّ المُصَلینَ. الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُون.(معارج/ 19 تا 23) "انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده – هنگامی که بدی به او رسد بی تابی می کند. و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می شود. مگر نماز گزاران. آنها که نماز را مرتباً به جا می آورند."
انسان، حریص و کم طاقت و خودخواه است. در بدیها بی تابی می کند و خوبیها را منحصراً برای خود می خواهد؛ مگر نمازگزاران که نمازشان و ارتباطشان با خالق یکتا، آنها را از هر فحشاء و منکری باز می دارد: وَالَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظونَ. (معارج / 34) " و آنها که بر نماز مواظبت دارند."
نماز و امر به معروف و نهی از منکر
لقمان ضمن بیان سفارشاتی به پسرش، به او توصیه می کند که : " یا بنی اقم الصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنکر..."( لقمان/17.) ای فرزند عزیزم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن..."
با برپایی نماز که انسان را از زشتی ها و منکرات باز می دارد، روح و جان خود را از همه آلودگی ها پاک و به صفات پسندیده آراسته کنید و آنگاه مردم را به خوبی ها امر و از بدی ها و منکرات نهی نمایید.
نماز و تلاوت قرآن
" ان الذین یتلون کتاب الله و اقامواالصلوة..."( فاطر/29.)؛ آنها که کتاب خدا را تلاوت کرده و نماز به پا می دارند... .
نماز و مشورت
"والذین استجابوا لربهم و اقامواالصلوة و امرهم شوری بینهم..."( شوری/38) و آنان که امر خدا را اجابت کردند و نماز را به پا داشتند و کارشان را به مشورت یکدیگر انجام دهند... . مؤمنان به وسیله نماز ارتباط خود را با خدا محکم تر کرده و با مشورت با یکدیگر، موجبات دلگرمی دیگران را فراهم آورده و وحدت بیشتری را در جامعه اسلام سبب می شوند.( نماز زیباترین الگوی پرستش-غلامعلی نعیم آبادی-انتشارات ستاداقامه نماز ص123)
نماز و اعطای وام
"... و اقیمواالصلوة و اتواالزکوة و اقرضواالله قرضاً حسناً..."( مزمل/20)؛ ... و نماز به پا دارید و زکات بدهید و به خدا قرض نیکو دهید و برای خدا به محتاجان قرض الحسنه دهید... . هرگاه انسان نماز را با نیت خالص و با حفظ تمام ارکان آن و با مداومت اقامه کرد آنگاه همه چیز را از خدا و به سوی او می داند و لذا می تواند زکات مال خود را بپردازد و چون به مالکیت روز جزای خداوند معتقد است و پاداش آن روز را باور دارد، مال خود را انفاق می کند و به نیازمندان قرض الحسنه می دهد. حال چون از همه بدی ها پیراسته شده، در جهت آراسته شدن جامعه به صفات انسانی، تلاش و کوشش می کند و حتی از بذل جان خود نیز دریغ نمی ورزد. نیز هرگاه از او در امری نظر بخواهند، بدون سوء نیت، تمام اطلاعات و دانسته های خود را بدون کم و کاست در اختیار آنها قرار می دهد و به این ترتیب در برقراری عدالت در تمام شئونات آن کمک می کند.
نماز، نیایش عاشقان
آنچه مسلم است نماز در دین اسلام به عنوان برترین عبادت شناخته شده و از آن به عنوان کلید بهشت یاد می شود ، سعی ما بر این است که درباره این نیایش عاشقانه نکاتی ارائه نماییم :
(می توانید در آینده پیگیر این بحث بوده و نکات دیگری را نیز در زمینه نماز مطالعه نمایید)
نماز در رأس همه عبادات است
در ایام ویژه مثل شب قدر ، اعیاد اسلامی ، جمعه ، و هر شب و روزی که دارای فضیلت و ارزش است و برای آن دعا و مراسمی مخصوص است مثل شب مبعث ، شب میلاد ، شب جمعه ، معمولاً نمازهای مخصوصی هم وارد شده است . شاید نتوان ایام مقدسی را پیدا کرد که در آن برنامه نماز نباشد .
نماز پر تنوع ترین عبادت است
اگرچه جهاد ، حج ، وضو و غسل هر کدام چند نوع دارد ، اما نماز انواع گوناگونی دارد ، در واقع با نگاهی ساده به حاشیه کتاب مفاتیح الجنان علامه محدث حاج شیخ عباس قمی در
می یابیم انواع گوناگونی از نمازها ذکر شده است که بررسی و جمع آوری آن نیاز به یک کتاب مستقل دارد . هر امام نمازی داشته غیر از نماز امام دیگر، نماز امام زمان علیه السلام غیر از نماز حضرت امیرالمومنین (ع) است .
نماز در تمام ادیان الهى به عنوان برترین آیین عبادى و رکن معنویت و ارتباط با خداوند مطرح بوده است. درخواست حضرت ابراهیم(ع) چنین بوده است که:« رب اجعلنى مقیم الصلوة و من ذریتى ... (ابراهیم /40)؛ پروردگارا، من و ذریهام را برپا دارنده نماز قرار ده.» به حضرت موسى (ع) در کوه طور خطاب شد:« اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلوة لذکرى(طه /14)؛ همانا من الله هستم، معبودى جز من نیست مرا پرستش کن و نماز را براى یاد من برپا دار.»
حضرت عیسى(ع) مىگوید:«... و اوصانی بالصلوة والزکاة ما دمت حیّا (مریم /31)؛... و مرا توصیه نموده به نماز تا زمانیکه زنده هستم.»
و در چند جاى قرآن سخن از میثاق بنىاسرائیل آمده است که بخشى از مواد آن اقامه نماز است.
در آیین مقدس اسلام نیز« نماز» جایگاه ویژهاى دارد و در قرآن کریم بر آن تاکید فراوان شده است.
در این کتاب الهى وظایفى براى مسلمانان، در مقابل نماز مقرر شده است. این وظایف عبارتند از:
در آیات زیادى برپایى نماز در کنار«ایتاء زکوة»؛ پرداختن زکات آمده است.
تکیه بر این دو رکن، در حقیقت براى بیان این واقعیت است که مسلمان شایسته، هم در پیوند با خداوند باید ارتباط عاشقانه و صمیمى داشته باشد و هم در رابطه با مردم بى تفاوت نبوده و وظایف واجب و مستحب مالى خود را انجام داده، به فکر محرومان جامعه باشد. عالى ترین شکل ارتباط عاشقانه با خداوند نماز است و بهترین شیوه ارتباط با مردم حل مشکلات مادى آنهاست که با اداى وظایف مالى، از سوى مسلمانان این مهم برآورده مىشود. در قرآن کریم «اقامه نماز» و«ایتاء زکوة» به عنوان محک ایمان، تقوى، اخلاص و ... شمرده شده و این دو در حقیقت اولین گام وفادارى به دین معرفى شدهاند. قرآن کریم درباره برخورد با مشرکین مىفرماید:« فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزکوة فخلوا سبیلهم(توبه /5)؛ هرگاه توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند، آنها را رها ساخته و مزاحمشان نشوید...»
در آیه دیگرى آمده است« فان تابوا واقاموا الصلوة و آتواالزکوة فاخوانکم فى الدین ...(توبه/11)؛ پس اگر توبه کردند و نماز را برپا داشته و زکات را بپردازند پس برادران دینى شما هستند...»
به نظر مىرسد با توجه به ریشه لغوى اقامه، که از قیام - در مقابل قعود است - اقامه نماز را به معناى برپایى آن بگیریم، در مقابل آن زمین ماندن و زمین گیر شدن و بىاعتنایى به آن است و این معنا داراى مصادیقى است:
1. گزاردن درست نماز با حدود و شرایط آن.
2. به جاى آوردن نماز به نحو کامل و احسن.
3. تداوم در برپایى نماز.
4. تلاش براى مطرح کردن و گسترش نماز در جامعه.
راغب در مفردات گوید:
« و لم یأمر تعالى بالصلوة حیثما امر ولا مدح به حینما مدح الا بلفظ الاقامة تنبیهاً ان المقصود منها توفیة شرائطها لا الاتیان بهیئاتها ... ؛ در تمام مواردى که خداوند به نماز امر فرموده یا آن را ستوده است واژه اقامه را به کار برده است تا به این معنا توجه دهد که مقصود از نماز، گزاردن نماز واجد شرایط است نه تنها به جاى آوردن هیات نماز (بدون روح).»
در قرآن کریم، اقامه نماز با ویژگىهاى ذیل مطلوب است:
الف - برپا داشتن نماز، با نشاط و شادابى.
در دو آیه از قرآن، نماز خواندن با کسالت از ویژگىهاى منافقان شمرده شده است:« ... و اذا قاموا الى الصلوة قاموا کسالى ... (نساء /142)؛ و هنگامى که به نماز مىایستند از روى کسالت مىایستند...»
«... ولا یاتون الصلوة الا و هم کسالى ... (توبه / 54)؛ و نماز به جا نمىآورند جز با حال اکراه و کسالت.»
و ویژگى چنین نمازى جز نماز بى کیفیت که به همه چیز، جز نماز شبیه است، نیست. در روایتى از حضرت امام سجاد(ع) مىخوانیم:
«ان المنافق ینهى ولا ینتهى و یأمر بما لایأتی و اذا قام الى الصلوة اعترض؛ منافق (از کار زشت) نهى مىکند، ولى خود از آن کار دست نمىکشد و فرمان مىدهد(به خوبى) ولى خود انجام نمىدهد و چون به نماز بایستد اعتراض مىکند.» راوى مىگوید: پرسیدم:« ما الاعتراض؛ اعتراض چیست؟» حضرت فرمود:«الالتفات و اذا رکع ربض؛ رو به راست و چپ گردانیدن و چون رکوع کند خود را مانند گوسفند به زمین اندازد(یعنى بعد از رکوع نایستد و به همان حال به سجده رود.»
ب - اهتمام به نماز و وقت فضیلت آن
قرآن کریم مىفرماید:« فویل للمصلین. الذین هم عن صلوتهم ساهون.(ماعون / 4 و 5)؛ پس واى بر نمازگزارانى که از آن غافلند.»
«ساهون» آنانند که از اصل نماز غافلند، توجهى به آن ندارند، گاه آن را نمىخوانند، گاه در آخر وقت مىخوانند. قرآن کریم مىگوید این مساله در ضعف اعتقاد دینى او ریشه دارد. گفتنى است که «سهو» و«اشتباه» در نماز مورد نظر آیه نیست، زیرا اگر چنین بود، مىفرمود:« فى صلوتهم» در نمازشان نه «عن صلوتهم» از نمازشان. یونس بن عمار از حضرت امام صادق (ع) پرسید: مقصود از سهو همان وسوسه شیطان است؟ حضرت فرمود:«لا، کل احد یصیبه هذا ولکن ان یغفلها و یدع ان یصلى فی اول وقتها ؛ نه هر کس مبتلا به وسوسه مىشود بلکه مقصود آن است که از اصل نماز غفلت کند و در اول وقت نخواند.» امام صادق (ع) در روایتى فرمود:« تاخیر الصلوة عن اول وقتها لغیرعذر مقصود از سهو آنست که نماز را بی هیچ عذری به تأخیر اندازد.»
روش های تربیت دینی
پیش از پرداختن به روش های آموزشی از دیدگاه تربیت اسلامی منطقی می نماید که روش های یادگیری از این دیدگاه بررسی شود . این رسم معمولی است که هر نظام تربیتی نظرات خود را در زمینه ی آموزش بر مبنای دیدگاهی که نسبت به یادگیری دارد بنا نهد . در نظام های جاری تربیتی و در بحث های مربوط به علم روانشناسی پرورشی ، باور بر این است که نظرات یادگیری جنبه ی توصیفی و نظریات مربوط به آموزش جنبه ی تجویزی دارند . به همین دلیل ، نخست فرآیند یادگیری آن گونه که هست توصیف می شود و سپس در آن مبنا نظریات آموزشی به گونه ای قراردادی وضع می شوند . اما بر مبنای بینش اسلامی هم نظریات یادگیری و هم نظریات آموزشی توصیفی هستند ، زیرا پیش از آن که آنان به کشف قوانین یادگیری و درآن مبنا به وضع قوانین آموزشی بپردازد ، خداوند خود به عنوان بزرگ ترین و اولین مربی ، امر آموزش را ـ طبیعتاً بر مبنای فطرت و ظرفیت انسان ـ آغاز کرده است و به ویژه در کتاب مبین ، قانونمندی های آن را باز نموده ویا راه را برای درک این قانونمندی ها گشوده است . بنابراین از منظری اسلامی ؛ اولاً آموزش و قوانین مربوط به آن پیش از آن که انسان به اندیشه ی آموزش افتد وجود داشته است و ثانیاً یادگیری و آموزش چنان با هم آمیخته اند که جدا کردن آنان از هم جز به گونه ای صوری ممکن نیست و اگر در این پژوهش این کار صورت می گیرد صرفاً به خاطر سهولت بخشیدن به بحث است . بنابراین ، در این بخش از گفتار حاضر ، نخست به نظریات یادگیری ، سپس نظریات آموزشی و پس از آن به روش های برانگیختن فراگیران(انگیزش در امر تربیت) پرداخته خواهدشد.
درباره روش های یادگیری در این پژوهش در بخش شناخت شناسی اسلامی سخن رفته است . انسان می تواند از طریق حواس خویش بیاموزد ، اما این یادگیری با به کارگیری عقل تکمیل می گردد و شناخت عقلی نیز زمانی به سامان می رسد که هم تزکیه دست اندرکار باشد و هم قلب از هر کدورت پیراسته شده باشد . بنابراین ، تجربه ی حسی ، تعقل و تزکیه روش های یادگیری اسلامی هستند. البته به کاربردن واژه ی یادگیری با توجه به معنای امروزی آن ، در این مقام شاید آن قدرها درست نباشد . حداقل باید گفت منظور اسلام از یادگیری دقیقاً همان نیست که امروزه از آن مستفاد می شود . زیرا در تعریف امروزی یادگیری ، شناخت قلبی جایی ندارد و مراد از آن تنها پی بردن به لایحه های سطحی واقعیت از طریق تجربه و تعقل است .
آن چه اینک لازم است بر گفته های پیشین افزوده گردد ، این است که نقش حواس در ادراک و به طور کلی در یادگیری در آن چه در علم تجربی امروز مطرح می گردد ، متفاوت است . حواس زمانی کارایی و ظرفیت خود را آشکار می سازد که باطن ، کار خود را درست انجام دهد . و حسبوا الا تکون فتنه فعموا و صموا ثم تاب الله علیهم ثم عموا و صموا کثیر منهم و الله بصیر بما یعملون . ( سوره مائده ، آیه 71 ) و گمان کردند که بر آنها فتنه و انتقامی نخواهد بود . پس از دیدن آیات حق و شنیدن امر خدا کور و کر شدند و از امتحان خدا غافل ماندند . پس از آن همه اعمال زشت ، باز خدا توبه ی آنها را پذیرفت . باز هم بسیاری دیگر کور و کر شدند و آیات خدا را ندیدند و نشنیدند (بترسند که) خدا به هر چه می کنند آگاه است . این آیه و آیات بسیار دیگر کارآیی حواس را موکول به فعال بودن قلب و پاکیزه بودن آن می داند . هم چنین آیات دیگری کارآیی عقل را نیز موکول به پاکیزه بودن دل نموده اند .
یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا . ( سوره انفال ، آیه 29 ) ای اهل ایمان ، اگر خدا ترس و پرهیزگار شوید خدا به شما فرقان (تمیز حق از باطن و تشخیص راه سعادت از شقاوت) بخشد . تمیز خوب و بد و حق از باطل از جمله وظائف عقل است ، اما همان گونه که از آیه ی فوق بر می آید تمیز حق از باطل از تزکیه ( پالودن دل از پلیدی ها ) نیز حاصل می شود . بنابر گفته های فوق ، اسلام مکتب اصالت حس و نیز اصالت عقل را مورد انتقاد قرار می دهد بدون این که یافته های حس و عقل را مردود شمارد ، منتها این یافته ها را در بافت و ضمیری مزکی ، قابل قبول و موجه می شمارد . در بیان نقش حواس در ادراک ، گفتار صدر المتألهین ( ملاصدرا ) نیز حائز اهمیت فراوان است . فرزانه ی مذکور در این مورد اظهار می دارد :
انتقال صورت محسوس به سوی قوه ی حاسه از نظر تحقیق فلسفی ، محال و بر خلاف حقیقت و واقع است . بلکه احساس عبارت است از یک خلاقیت نفس ... ، هنگامی که محسوس در برابر یکی از حواس انسان قرار گرفت و کلیه ی شرایط احساس تحقق یافت ، نفس به قدرت خلاقه خویش صورتی از محسوس را در ذات خویش خلق و انشاء می نماید. (مصلح، جواد، مبدأ آفرینش از دیدگاه فلاسفه اسلامی ،دانشگاه تهران،1354،ص19.)
علم انسان به اشیاء نظیر علم الهی است با این تفاوتکهعلم الهی بهوجود عینی صور منجر می شود حال آن که علم انسانی وجود ذهنی را پدید میآورد . نفس انسان قدرت خلاقه ایی نظیر قدرت خلاقه ی الهی دارد ، علم او صورت ها را در نفس خلق می کند . صورت هایی که قوام آنها متکی به نفس است ، همان گونه که قوام عالم خارج متکی به ذات حضرت حق است . بدین گونه یادگیری در نهایت ، نوعی آفرینش درونی است .
همان گونه که گفته شد در فلسفه ی تعلیم و تربیت اسلامی روش های آموزش بر مبنای توصیف مکانیزم های یادگیری وضع نشده اند ، بلکه روش های آموزش نیز جنبه ی توصیفی دارند و با نظریه های یادگیری هر دو از یک مبدأ و منشأ بر می خیزند و به همین دلیل است که هماهنگی کاملی بین این دو گروه نظریه ( آموزش و یادگیری ) وجود دارد . نماز ، روزه ، زکات، حج ، جهاد ، امر به معروف ، نهی از منکر ، دعا و توبه از جمله روش های اسلام هستند که مداومت در آنها به شرطی که با نیت قرب به درگاه الهی صورت گیرد ، منجر به تزکیه ی نفس و دور داشتن فرد از زشتی ها می گردد . روش های مذکور برای هر مسلمان آن قدر روشن است که نیاز چندانی به توضیح ندارد از این رو این پژوهش روش های دیگر را که بیشتر
یکی از نیازهای ثابت همگانی تغییرناپذیر و نسخ ناپذیر که زمان، توان تاثیرگذاری در آن را ندارد؛ موضوع عبادت و پرستش است. یکی از نیازهای اساسی بشر پرستش است. پرستش حالتی است که در آن انسان از ناحیه باطنی خود به حقیقتی که او را آفریده و خود را در قبضه قدرت او می بیند و خود را نیازمند و محتاج او می داند؛ توجه می کند. این حالت در واقع سیری است از خلق به سوی خالق.
عدم پرستش و عبادت، در روح بشر عدم تعادل را ایجاد می کند. با یک مثال مفهوم عدم تعادل را روشن می نماییم. حیوانی باربر را در نظر بگیرید که خورجینی روی او قرار داده شده که یک طرف پر و طرف دیگر خالی باشد که در این صورت تعادل ایجاد نشده و حرکت حیوان بسیار دشوار می شود؛ انسان نیز به همین صورت است. در وجود او خانه ها و فضاهای خالی زیادی وجود دارد، در دل انسان جای خیلی از چیزها است. حال هر نیازی که برآورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل می سازد. اگر انسان بخواهد در تمام عمر به عبادت بپردازد و به
دیگر نیازهایش بی توجه باشد؛ همان نیازها او را ناآرام و ناراحت می نمایند. و یا بالعکس اگر انسان همیشه به دنبال مادیات باشد و جایی برای معنویات نگذارد، باز هم روح و روان او ناراحت و نا آرام است.
" نهرو" مردی است که از سنین جوانی لامذهب شده بود. در اواخر عمرش یک دگرگونی و انقلابی در وجودش ایجاد شد. او می گوید: من هم در روح خود و هم در جهان یک خلأ، یک جای خالی احساس می کنم که هیچ چیز توان پرکردن آن فضا را ندارد الا معنویت. اضطرابی که در جهان پیدا شده، علتش اینست که نیروهای معنوی جهان تضعیف شده است. او می گوید: الان در اتحاد جماهیر شوروی- قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی- این ناراحتی به سختی وجود دارد. تا وقتی که مردم آنجا گرسنه بودند و گرسنگی اجازه نمی داد که درباره چیز دیگری فکر بکنند، یکسره در فکر تحصیل معاش بودند. حال که زندگی عادی پیدا کرده اند یک ناراحتی روحی در میان آنان پیدا شده است. زمانی که از کار، بیکار می شوند تازه اول مصیبت آنهاست که این ساعات فراغت را با چه چیز پرنمایند؟ بعد می گوید: من گمان نمی کنم اینها بتوانند آن ساعات را جز با یک امور معنوی با چیز دیگری پر کنند. و این همان خلایی است که من دارم.
پس عبادت یک نیاز واقعی انسان است. امروز که در دنیا بیماری های روحی و روانی زیاد شده است، به علت روی برگرداندن انسان از عبادت و پرستش است. نماز قطع نظر از هر چیزی، طبیب خانه است؛ یعنی اگر ورزش برای سلامتی مفید است، اگر آب سالم و تصفیه شده برای هر خانه ای لازم است، اگر هوای پاک برای هر کس ضروری است، نماز هم برای سلامتی انسان لازم است. اگر انسان در شبانه روز ساعتی را به راز و نیاز با پروردگار اختصاص دهد، روحش را پاک می کند. عنصرهای موذی به وسیله نماز از روح انسان بیرون می روند.
از نظر اسلام سرلوحه تعلیمات، عبادت است. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: به خدا بعد از ایمان، چیزی در حد نماز نیست. پیامبراکرم صلوات الله علیه می فرماید: نماز مثل چشمه آب گرمی است که در خانه انسان باشد و انسان روزی پنج بار در آن آب گرم شست و شو کند.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:" ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون".( ذاریات/ 56)؛ ما جن و انس را خلق نکرده ایم مگر برای این که عبادت کنند. هدف از خلقت انسان عبادت است و انسان از راه عبادت و پرستش است که به کمال می رسد. استغفار و عبادت در مقابل ایزد منان انسان را به انسانیت می رساند. امام صادق علیه السلام می فرماید: پیامبر(ص) در هیچ مجلسی نمی نشست مگر این که 25 بار استغفار می کرد، و می گفت: استغفرالله ربی و اتوب الیه.
و یا حضرت علی علیه السلام با آن عظمت انسانی که داشت وقتی در محراب عبادت قرار می گرفت غرق در خدا می شد و آن گونه عبادات باعث روشن ضمیری و قدرت حضرت می شد.
" عدی بن حاتم" از یاران نزدیک حضرت بود. روزی به نزد معاویه آمد در حالی که سالها از شهادت امیرالمومنین گذشته بود. معاویه می دانست که عدی از یاران قدیمی امام است، پس خواست کاری کند که عدی سخنی بر علیه امام بگوید. از او پرسید: عدی! این الطرفات؟ پسرانت کجا هستند؟- عدی سه پسر داشت که در سنین جوانی در رکاب امام درجنگ صفین به شهادت رسیده بودند- معاویه با این سوال قصد ناراحت کردن عدی را داشت. عدی گفت: پسرانم در رکاب مولایشان علی با تو که در زیر پرچم کفر بودی جنگیدند و کشته شدند. معاویه گفت: علی درباره تو انصاف نداد. گفت: چطور؟ معاویه پاسخ داد: پسران خویش را نگه داشت و پسران تو را به کشتن داد.
عدی گفت: معاویه من درباره علی انصاف ندادم که اکنون او در زیر خروارها خاک باشد و من زنده باشم. ای کاش مرده بودم و علی زنده می ماند.
معاویه دید تیرش به هدف نخورد پس با نرمی گفت: الان دیگر از این حرفها گذشته کمی از کارهای علی را برایم توصیف کن. عدی عذر خواست و معاویه اصرار نمود. در نهایت عدی اینگونه حضرت را توصیف نمود: " یتفجرالعلم من جوانبه والحکمة من نواحیه" ؛ علی مردی بود که علم و حکمت از اطرافش می جوشید. علی آدمی بود که در مقابل ضعیف، ضعیف بود و در مقابل ستمکاران، نیرومند.
معاویه حال منظره ای را که به چشم خود دیدم را برایت می گویم: در یکی از شبها علی را در محراب عبادت دیدم که غرق در خدا بود و محاسنش را به دست مبارک گرفته و می گفت: آه از این دنیا و آتش های آن، یا دنیا! غری غیری؛ ای دنیا کس دیگر غیر از من را بفریب.
عدی، حضرت را آن چنان وصف نمود که دل سنگ معاویه تحت تاثیر قرار گرفت به طوری که با آستین لباسش اشکهای صورتش را پاک کرد. و بعد گفت: دنیا عقیم است که مانند علی بزاید.
پس عبادت از ارزش والایی برخوردار است که انسان به جز تعداد معدودی به عظمت و ارزش واقعی آن پی نبرده است. یکی از عالیترین گونه عبادت نماز است. نماز پناهگاهی مطمئن و دژی استوار و خلل ناپذیر است. داروی اضطرابها و نگرانیها و دوای ترسها و دلهره هاست.
فریضه نماز در فرهنگ اسلام، به گونه ای تشریح شده است که اگر انسان، آن را با تمام مراحل و شرائط، انجام دهد در واقع مسیر همه زیبائیها را پیموده و از همه زشتیها در امان می ماند.
در نماز زیربنای سعادت و خوشبختی دنیوی پایه ریزی شده است. در نماز ریشه و اصول اعتقادی کامل می گردد، معرفت و عرفان حقیقی به دست می آید، روح تعبد و معنای عبادت، روشن و عملی می شود. عالی ترین روشهای اخلاقی و تربیتی اجرا می گردد، به بهترین وجه مسائل اجتماعی، حقوقی و انسانی تعلیم می شود، به پاکترین نوع به مسائل مالی و اقتصادی توجه می گردد و بالاخره بهداشت جسم و روح و طهارت تن و روان، مورد توجه عمیق قرار می گیرد.
از آنجا که عبادت نقشی مهم در به کمال رساندن انسان بر عهده دارد بر آن شدیم که در این خصوص بیشتر توجه نموده و در سلسله مباحثی به مقدمات آن و اسرار عرفانی و اخلاقی آن بپردازیم و امید داریم که اولاً مورد قبول حضرت حق و در ثانی مورد قبول و استفاده شما عزیزان قرار بگیرد. در این بخش نماز را از دیدگاه قرآن بررسی می نماییم.
تربیت پیامبرانه
فطرت ، مانند طبیعت ، پرورش یافتنی و رشد یافتنی است و اگر بدانیم که اساس پرورش فطرت ، طرح پرسش هایی است که طبیعت از آن میگریزد, دیگر جنبه های موجودات انسانی نیز آشکار می شود . بهترین راه گسترش فطرت گرایی ، استقامت در فطرت گرایی است . پیروزی سریع و برق آسا ، هرگز استخوان بندی جامعهی فطرت گرا را مستحکم نمی کند ، بلکه حرکت مستمر و برخورد مناسب با طبیعت گرایی ، شیوه ای بنیادی است که جامعه را برای پذیرش فطرت گرایی آماده می سازد . حرکت پیامبران ، عموماً چنین است که با چیرگی فطرت بر طبیعت ، آغاز به کار می کنند .
از سویی ، در حقیقت ، جذب و دفع ، دو رکن اساسی زندگی بشر به شمار می آیند و به همان مقداری که از آنها کاسته شود ، در نظام زندگی ، خلل جایگزین می شود . در این حالت نیروهایی هستند که بی آنکه قدرت پر کردن خلأها را داشته باشند ، دیگران را به سوی خود جذب می کنند . گروهی نه تنها خلأ را پر نمی کنند ، بلکه بر خلأها می افزایند و انسانها را از خود می رانند . گروه سوم یا بی تفاوتها همچون سنگی در کناری قرار دارند . انسان نیاز دارد که او را دوست بدارند و دوست بدارد و حتی نیاز اینکه دشمن بدارد و او را دشمن بدارند . جذب و دفع چند بعدی ، ویژهی انبیاء و اولیاست . برخی دو بعدی و شعاع آنها در دو سر پیش میرود و برخی ، ابعاد گوناگون پیشروی دارند . میزان ، ارزش کاربرد یک وسیله برای ترغیب و تشویق ، در مقایسه با دیگر وسیله هاست . از کوشش بدون کشش ، کاری ساخته نیست وکشش بدون کوشش نیز به جایی نمیرسد .
الف ـ شیوهی انداز و بشارت و محبت : اسلام ، هم دین جذب و محبت است و هم دفع و نقمت ، اما عنصر محبت ، مودت و رحمت در اسلام و به ویژه تشیع ، دخالت دارد . در عشق و محبت ، سه ویژگی عمده وجود دارد که هم گدازنده است ، هم آمیزنده و هم کامل کننده . اگر چه شیوهی هدایت و انگیزش و دعوت در اسلام ، بر محبت و رحمت و مودت استوار است ، اما دستور قرآن هم نیست که با هر کسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم و با او طوری رفتار کنیم که لزوماً از ما خوشش بیاید و به سوی ما کشیده شود .
محبت این نیست که هر کس را در تمایلاتش آزاد گذاریم و یا تمایلات او را تأیید کنیم . محبت آن است که با حقیقت توأم باشد ، ولی باید به هوش بود که اصلاح افراد ، در کاستی دادن آنان نیست ، بلکه در تکمیل و افزودن به آنهاست ؛ وظیفه ای که خلقت بر عهدهی انسان قرار داده است ، در جهت مسیر خلقت است ؛ یعنی در راستای تکامل و افزایش ، نه کاستی و کاهش . از این رو در روش تربیت پیامبرانه ، دو اصل عمده ، پدیدار است :
الف : شیوه پیام رسانی و دعوت و امر و نهی : این شیوه که بر پایهی انذار و بشارت و کاربست آنها استوار است ، دست کم در 24 آیهی شریفه در قرآن کریم ، به پیامبر گرامی اسلام هشدار داده است . حضرت باری تعالی با شناختی که از آفریدهی خود دارد ، در راستای پیشگیری از ستیز و ستیهندگی و لجاجت و کفور ، جهول و عنود بودن او ، شیوهی انذار و بشارت را به پیامبر اسلام سفارش می کند :
« پیامبری را نفرستادیم ، مگر آنکه بشارت دهنده و ترساننده یا بیم دهنده بود . » ( انعام ، 48 )
« از این سخنان مخالفان ، غمگین مشو ، که وظیفهی تو ، تنها نصیحت و بیم دهندگی است . » ( هود ، 12 )
« و بگو من فقط بیم دهنده ای آشکارم . » ( حجر ، 89 )
« ما حقایق قرآن را بر تو آسان کردیم ، تا به آن اهل تقوا را بشارت دهی و معاندان لجوج را بیم دهی . » ( مریم ، 97 )
« و ما تو را جز بشارت دهنده و بیم دهنده نفرستادیم . » (فرقان5)
« مأمورم قرآن را بر امت تلاوت کنم ... بگو من جز آنکه از پیمبرانی هستم که برای بیم دهندگی خلق آمده ام، وظیفهیدیگری ندارم.» (نمل، 92) « به من وحی نمیرسد، جز این که من با بیان آشکار بیم دهم.» (ص،70)
« بگو من از رسولان ، نخستین پیغمبر نیستیم که ... با بیان خود ، خلق را آگاه و بیم دهم . » ( احقاف ، 9 )
« یاد آوری کن آنان را که فقط یادآوری کننده ای و نه مصیطر . » (غاشیه 21 و 22 )
آنچه که از آیات یاد شده بر می آید ، این است که ابلاغ و پیام رسانی در راستای هدایت و رهنمونی ، شیوه ای موضع گیرانه ، دفعی ، قهرآمیز ، خشمانه ، پرخاشگرانه ، متولیانه همراه با اهانت و ضرب و شتم نیست . در غیر این صورت ، ابلاغ و پیام رسانی و هدایت نخواهد بود ، بلکه تحمیل خواسته های شخصی و اجبار سازی دیگران به انجام خواست هاست ، حتی اگر پیام الهی باشد .
ب : شیوه پیام رسانی بر پایه اصل محبت و عشق و رحمت و جلب و جذب از راه ابراز محبت : زیرا اساساً علاقه و محبت ، اطاعت آور است و پیروساز و محبت سبب می شود که محب ، به شکل محبوب در آید ، چرا که اِنّ المُحِبَ لِمنْ یُحِب مطیع : دوستدار ، مطیع کسی است که او را دوست بدارد.( فنایی، سید ابوطالب، عوامل مؤثر در گرایش جوانان به نماز، نیایش نامه،پیششماره3)
خرده الگوهای تربیتی رایج
در روابط تربیتی والدین و فرزندان ، خرده الگوهای بهنجار و نابهنجاری مشاهده می شود که تأمل و بررسی پژوهشی و انتقال آنها به جامعه ، تعامل محققان و افراد جامعه را بیشتر خواهد کرد و کاربرد مباحث تربیتی نظری را در عمل برای جامعه ملموستر خواهد ساخت . نگارنده از بررسی و مشاهده تعاملات تربیتی و ارشادی والدین و متصدیان امور تربیتی ، گونه هایی از الگوهای تربیتی که دایره شمول کمتری نسبت به بحث سابق الذکر دارند ، انتزاع کرده است که برخی از آنها را با تأکید بر بعد نابهنجار و تحت عنوان خرده الگوها ذیلاً مطرح می کند :
الف ) تربیت دیگران ـ محور یا تربیت مبتنی بر « شبیه سازی »:
زبان حال این دسته از والدین آن است که « ای کاش بچه ام مثل فلانی شود یا خدا کند بچه ام مثل فلانی شود » . وقتی تلاش بر این باشد که دیگران ملاک و مرجع داوری فعالیتهای تربیتی شود ، محصول آن این است که کودک نه « او » می شود و نه خودش . الگوگیری ، توجه به هنجارهای مطلوب اجتماعی یا گروهی ، آگاهی از قواعد و اصول شناختی و رفتاری دیگران ، توأم با حفظ هویت فردیِ چیزی است که بسیار مؤثر است اما تقلید از مصادیق یا جزئیات رفتاری و فکریِ دیگران با حفظ هویت فردی ، استقلال ، تفکر و پرورش ، شناخت انتقادی کودک مغایر است . باید بدانیم که کودک در زمان ، مکان ، خانواده, محیط و سن خاصی به سر می برد و تقلید و همرنگ شدن با دیگران ، هیچ گونه سازگاری با انطباق دادن رفتار و افکار با مقتضیات فردی ـ محیطی خویش ندارد .( لطفی ، حمید ، بررسی رابطه منبع کنترل و حمایت اجتماعی با همرنگی اجتماعی ، پایاننامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه علامه طباطبایی ، خرداد 73)
خودانگیختگی ، فعالیت ، آزادی عمل، واقع بینی ، حقیقت جویی ، استفاده فعالانه و نقادانه از دیگران ، جغرافیای حرف و فصلِ(این اصطلاح برگرفته از آثار عبدالکریم سروش است) عمل خود را فهمیدن و بر آن اساس ظهور و بروز داشتن از جمله مواردی است که با شبیه سازی و محور قرار دادن دیگران در فعالیتهای تربیتی منافات دارد .
ب ) تربیت مقطعی :
نمایش این الگوی تربیتی درعرصه روابطو تعامل والد ـ فرزند چناناست
که به نظر می رسد برخی موازین تربیتی به کلی یا در مقطعی از زندگی نادیده انگاشته می شود . این الگو خود را به صورتهای متفاوتینشان میدهد، ولی هستهی محوری همه آنها این است که تواناییهای کودک مورد توجه واقع نمی شود . جلوه های خارجی این الگو یا به صورت «مراقبت افراطی » است که بر اساس آن ، تمامی فعالیتهایی که کودک قادر به انجام است مثل لباس پوشیدن ، غذا خوردن و تنظیم اوقات برای فعالیتهای آموزشی ، فردی و اجتماعی ، توسط والدین انجام می گیرد و باور آنها این است که کودک خود قادر به انجام این امور نیست یا به صورت دور نگهداشتن کودک از واقعیتها و نارساییهای مختلف خانوادگی است ، مثلاً بدون ملاحظه واقعیتهای اقتصادی درخواستهای فرزند برآورده می شود و باورشان این است که کودک نباید تجربه ای از ناکامی داشته باشد .
صورت دیگر این الگو متوقف گذاشتن برخی از این موازین تربیتی مثل نظم برنامه ریزی ، ثبات ، سماجت در پیگیری هدف و ... در دوره های اولیه زندگی است . در این مورد نیز تصورشان این است که در سنین اولیه نمیتوان مصداقی از این موازین را یافتکه در حیطه تواناییکودکقرارگیرد. (اسرارنماز-دکتر علی شیروانی- انتشارات دارالفکر- ص159)
مجموعه این باورها عوارض رشدی و تربیتی متعددی در بر دارد که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد. در مراقبت افراطی ، تواناییهای کودک در زمینه خودیاری و فعالیتهای عمومی و تنظیم امور فردی و اجتماعی ، خام و دست نخورده باقی می ماند و در دوره های بعدی رشد ، قادر به انجام این فعالیت به نحو احسن نخواهد بود و وابستگی و ارجاع وظایف فردی و اجتماعی ، به دیگران و توقع دائم از دیگران در دستور کار کودک قرار خواهد گرفت .
دور نگهداشتن کودک از واقعیتهای زندگی و پرهیز از ناکام کردن آنان ، موجب می شود که وقتی در معرض مسائل زندگی قرار گرفت به راهکارها و تدابیر لازم برای مقابله با آنها مجهز نباشد و چون دارای پیشینه ای از تجربه ناکامی در رسیدن هدف نیست ، کمترین مشکل و احساس دشواری آنها را از فعالیت باز می دارد و به درماندگی و بازداری و توقف فعالیتها و در نهایت افسردگی می کشاند . (ر . ک : « نظریه های تکاملی » در ذیل نظریه هال در کتاب : مقدمه ای بر نظریه های یادگیری ، مترجم : علی اکبر سیف.)
شکوفا کردن برخی از موازین تربیتی مثل نظم و ... نیز در هر سنی،البته با ملاحظه تواناییهای ذهنی ـ حرکتی و شرایط محیطی خاص ، امکانپذیر است . گذراندن مراحلی از رشد بدون ملاحظه این موازین موجب می شود که تلاش برای جایگیر ساختن آنها در دوره های بعدی با مشکلات بسیار و بعضاً با ناکامی مواجه شود. همچنین شکلگیری عادت گذران امور بر مبنایی نامطلوب و ناکارآمد موجب می شود که در دوره های بعدی با توجه به «اصل اقتصاد روانی » ، کودک در بازتنظیمی یا ساماندهی چرخه و سبک زندگی دچار مشکل شود و نتواند یا نخواهد انرژی روانی بیشتری صرف کند . کودک در سال اول زندگی خود ( در حدود دوازده ماهگی ) مستعد الگوگیری از والدین است و به عبارت دیگر سعی در تقلید الگوهای رفتاری والدین دارد و نیز به بعضی فرامین و درخواستهای والدین گردن می نهد و به اجرا می گذارد . بنابراین ، خوب است در همین سنین در مصادیق رفتاری متناسب با توانایی علایق کودک ، الگوهای تربیتی منتقل شود . باید به یاد داشته باشیم که تربیت مقوله ای مستقل ، مقطعی ، یک بعدی و بی ارتباط با امور روزمره زندگی نیست ، بلکه امری پیوسته ، چند بعدی و نظام دار است . (اسرارنماز-دکتر علی شیروانی- انتشارات دارالفکر- ص95)
ج ) تربیت گیاهی :
عموم والدین راجع به چگونگی آینده فرزندان خود اندیشناک اند . آنها برای اینکه از دغدغه ها ، ناایمنی و ابهام وضعیت آینده فرزندان خود فارغ شوند و به پیش بینی موقعیتی که در آن ، فرزندانشان مستقل ، خودکفا و توانا باشند نایل آیند پیگیر فعالیتهای خاصی می شوند . جهت گیری اقدامات اکثر والدین به سمت و سویی مستقل از بهینه سازی کارکردهای کمی و کیفی فرزندانشان است. به عبارت دیگر بیشتر دلمشغول بنیهسازیهای بیرونی اند ، مثلاً به خرید ملک ، ساختمان مسکونی ، محل تجاری و ... می اندیشند و سعی دارند با اهتمامی وصف ناپذیر مواردی از آن اقلام را برای آنها فراهم کنند . با تحقق چنین اموری است که احساس می کنند از آسیب پذیریهای احتمالی فردی ـ اجتماعی فرزندان خود در آینده پیشگیری یا آنها را در مقابل مسائل و دشواریهای زندگی بیمه کردهاند .
پیشفرض چنین باوری آن است که « سرمایه های بیرونی » به خودی خود ، ضامن تأمین استقلال و توانمندی هستند ، در حالی که اگر نیک بنگریم خواهیم دید که ربط و پیوستگی سرمایه های بیرونی به فرد ، معالواسطه و عارضی است . به عبارتی دیگر ، ضمانتی ندارد که سرمایه های انباشته مادام العمر به یک شخص خاص مرتبط باشند . ماندگاری ، ازدیاد و کارآمد بودن سرمایه برای فرد به بسیاری از ویژگیهای وی ارتباط پیدا میکند . اگر آن ویژگیها در فرد وجود داشته باشد ، موضوع سرمایه بیرونی کارکردهای خود را نشان خواهد داد ، اما اگر فرد فاقد ویژگیهای لازم باشد ، یا به سرمایه های بیرونی دست نخواهد یافت یا در صورتی که به سرمایه ای دست یافته ، آن را از دست خواهد داد .
بنابراین ، جهتگیری مناسب برای رفع دغدغه های ناشی از احساس مسئولیت والدین آن است که در طی دوران رشد ، دلمشغولی راجع به پرورش « سرمایه های درونی » از قبیل نظم ، هدفمند بودن ، برنامه ریزی ، تلاش و تحمل رنج برای رسیدن به هدف ، روحیه استقلالی ، استفاده از تجارب قبلی و ... را جایگزین اقدامات سابق کنند یا حداقل آن را در محور فعالیتهای مراقبتی خود قرار دهند .
د ) تربیت مستقیم :
عموم والدین یا متصدیان امور تربیتی در نهادهای اجتماعی در انتقال عادات ، جهت گیریها ، سبک زندگی ، شیوه های تفکر ، ارزشها و در مجموع، استانداردهای زندگی به روش مستقیم عمل میکنند . دراین روش سعی می شود با امر و نهی یا « بکن و نکن»های مداوم و دخالت در همه امور مربوط به فرزندان و از غربال گذرانیدن تمامی مصادیق رفتاری و فکری ، آنها را به جهات مطلوب و مورد نظر هدایت کنند . این روش که معمولاً یک سویه و با اعمال قدرت و پند و نصیحت های تکراری و مداوم و حساسیت نسبت به موارد خطا و غفلت از رفتارها و افکار مطلوب فرزندان توأم است ، معمولاً به مقاومت و سرکشی کودک و نوجوان منجر می شود . بنابراین ، بهتر است از روشهای غیر مستقیم مثل الگودهی ( استفاده از آمادگی کودکان برای تقلید و الگوگیری از رفتار و افکار والدین ) و مشارکت ( درگیر کردن کودک با فعالیتها و سپردن مسئولیت ها به او با توجه به سه نوع تواناییهای وی ) ، ایجاد ناهماهنگی شناختی ( درگیر کردن کودک به فعالیتهایی که تصور می رود برای او مطلوبند ولی کمتر در او دیده می شود ، مثلاً اگر در نوجوان بی نظمی مشاهده می شود کاری که انجام آن مستلزم نظم است به او سپرده شود ) ارتباط کلامی و استدلالی در تشریح و تبیین پدیده ها و امور زندگی در حد نیازهای شناختی کودک و آن هم به صورت گفتگو و استفاده از طرح سئوال برای هدایت بحث و ایجاد بینش در کودک استفاده شود .
هـ ) تربیت متشتت :
این الگوی تربیتی به گونههای مختلفی ظاهر می شود . یکی از گونه های آن این است که بین آرزوها و عملکرد والدین ناهمسانی وجود دارد . والدین در صددند فرزندان آنها به تحصیل اقدام کنند و پیگیر کمیت و کیفیت امور تحصیلی فرزندان نیستند یا به مسائل و مشکلات فرزندان در امور مختلف بی توجهند . در این خانواده ها ، فرزندان معمولاً افت تحصیلی دارند ، به خوبی درگیر تکالیف درسی نیستند ، هدف خاصی را در تحصیل تعقیب نمی کنند و بیشتر خواهان ترک تحصیلند ، ولی به خاطر ترس از والدین مسائل خود را مطرح نمی کنند و در واقع ، با یک درگیری بسیار سطحی با امور درسی وقت گذرانی می کنند .
گونه دیگر این روش ، ناهمسانی بین هدفها و روشهاست ، به این معنا که گاهی مشاهده می شود متصدیان امور تربیتی بعد از هدف گذاری ، روشهایی را برای رسیدن به هدف بر می گزینند که نه تنها راه رسیدن به هدف را تسهیل نمی سازد بلکه مانعی برای رسیدن به هدف است . مثلاً اگر هدفشان این است که دانش آموزان در نماز جماعت مدرسه شرکت کنند ، روشهایی مثل حضور غیاب ، سرزنش افرادی که شرکت نمی کنند ... را بر می گزینند که عموماً به شکست منتهی می شود . این ناهمسانی در صورتی کاهش می یابد که اتخاذ روشهای مناسب با توجه به موضوع به متخصصان ارجاع شود . مثلاً در این مورد خاص باید بدانیم که مدرسه یک نهاد اجتماعی است و در عین حال ، یک مؤسسه تعلیمی و تربیتی است ، و چون با افراد و راهکارهای تعاملی سر و کار داریم ، پس در انتخاب روشها و تصحیح و تکامل آنها در فرایند عمل به یک جامعه شناس ، متخصص تعلیم و تربیت و یک روانشناس نیاز داریم تا بتوانیم در روندی قرار بگیریم که به هدف منتهی می شود .
جلوه دیگری از « تشتت », داشتن هدفهای چندگانه در خانواده است . در عرصه تحصیل, چند رشته مورد علاقه را در سرپروراندن ، در زمینه مسائل زندگی جهات مادی و فکری را توأماً پیگیر بودن ، یا چند شغل یا جایگاه اجتماعی را تعقیب کردن از جمله مواردی است که پرداختن متمرکز و پیوسته به همه آنها در یک زمان دشوار است و به عوارض نامطلوبی منتهی می شود . انرژی زیادی در این جابجاییها تلف می شود ، در یک کار و یک جهت خاص به طور عمقی فعالیت نمی شود و به علت داشتن ارزشهای هم عرض و عدم تأکید بر برخی از ارزشهای مهم در خانواده یا جامعه ، تصمیم گیری افراد در موقعیت های تعیین کننده و متعارض ( مثلاً ادامه تحصیل در محیطی خاص یا ماندن در خانواده ) بسیار دشوار خواهد شد . به عبارت دیگر ، سبک زندگی افراد, منسجم ، وحدت یافته ، جهت دار و دارای ارزشهای سلسله مراتبی نیست . بنابراین ، برای ایجاد یک خانواده متعادل ضروری است که ارزشها ، علایق و فعالیتهای خود را دور یک محور خاص و در عین حال مطمئن سازمان دهند تا با حداقل نیرو و کمترین احساس تشتت و عدم تمرکز ، بیشترین کارآمدی و ثمر بخشی حاصل شود . و) تربیت دلیل ـ محور :
بین علت و دلیل در عرصه تفکر تمایز قائل شده اند ؛( برای آگاهی از ادله تفکیک بین علت و دلیل به اثر زیر مراجعه کنید : سروش, عبدالکریم ، فربه تر از ایدئولوژی ، تهران ؛ مؤسسه فرهنگی صراط ، 1372 ، ص 367)
وقتی سخن از علت به میان آورده می شود ، منظور سببی است که عهده دار ایجاد پدیدهای است . وقتی می گوییم چیزی معلل است یعنی عللی به پدیدآیی آن مدد رسانده اند . در علت نمی توان سخن از درست و نادرست ، صدق و کذب و صحیح و غلط به میان آورد . اگر معلولی مطلوب نبود باید با تغییر علت یا حذف آن تغییراتی در معلول ایجاد کرد . در روانشناسی نیز میتوان عمده نظریه ها را در تبیین رفتار و افکار آدمی در چارچوب علت گرایی طبقه بندی کرد . چون رفتار و افکار یا تابع شرایط انگیزشی ، روانی و فیزیولوژیک یا تابعی از شرایط و اسباب بیرونی در نظر گرفته می شود ، کمتر نظریه ای در روانشناسی است که در تبیین روانشناختیآدمیاز راهدلیل و تکیه صرف بر ادله وارده شده باشد . بنابراین ، همانطور که امور طبیعی از راه علت, شناسایی و تبیین می شوند آدمی نیز در عرصه روانشناسی از دیدگاه طبیعت گرایانه مورد بررسی قرار می گیرد ، اما در این بررسی, برخی, از راهِ علل بیرونی و برخی با تأکید بر علل درونی اقدام کرده اند . دلیل, مقوله ای است که در عرصه معرفت به کار می آید و در آن می توان از صدق و کذب ، اثبات و ابطال و درستی و نادرستی سخن گفت . دلیل منحصراً با خرد و عقل سر وکار دارد و فقط با دلیل می توان به تعدیل یا تثبیت امور عقلانی اقدام نمود . بنابراین ، دلیل با خردورزی و تأملات هشیارانه و آگاهی و اراده آدمی سروکار دارد ، در حالی که علت با امور طبیعی و خارج از خواست فرد مناسبت دارد .
در تربیت دلیل ، محور ، مواجهات و تعاملات تربیتی مبتنی بر دلیل است, یا به عبارت دیگر ، پیشفرض این است که انجام یک رفتار یا بروز برخی افکار از سوی کودک و نوجوان مبتنی بر یک تحلیل شناختی است و او با توجه به مجموعه ای از دلایل به نتایجی رسیده است که اعمال و افکارش « پیامد منطقی » آن ادله است . این رویکرد در چگونگی تعامل و تأثیرگذاریهای تربیتی اثرات مخربی در بر دارد . اول اینکه راهکارهای مواجهه با رفتار و افکار نامطلوب عموماً از سنخ ادلهاند و به عبارت دیگر ، سعی می شود که دلایل بنای رفتار و افکار فرد مخدوش و صدور آنها مورد بازداری واقع شود . دوم اینکه در صورت مقاومت فرد, سرزنش ، حذفِ امتیازات و تسهیلات ، طرد و سایر اقدامات تنبیهی و بازدارنده به کار گرفته می شود . اتخاذ این تدابیر نیز نه تنها هیچ کمکی به تحقق هدف تربیتی ـ که تحول و دگرگونی است ـ
نمی کند بلکه به واکنش و عکسالعملهای شدیدتر نیز منتهی می شود . سوم اینکه در دراز مدت ، مربیان به درماندگی و احساس ناکارآمد بودن, کشانیده می شوند و دست از اقدامات تربیتی می کشند و به تبعیتهای صوری و تظاهرات رفتاری و فکری موقعیتی اکتفا می کنند و از هدف اصلی تربیت که ایجاد پذیرش درونی و تحول در فرد است ، منصرف می شوند .
بر آن نیستیم که همه اعمال و رفتار آدمیان معلل اند و فقط با تأویل آنها به علت می توان به فهمشان نائل آمد یا خردورزی و عقلانیت در صدور اعمال و افکار آدمیان مؤثر نیست ، بلکه عمده بحث آن است که اولاً در حوزه معرفت با دلیل و در نتیجه ، با خرد سر وکار داریم و ثانیاً حاکمیت دلیل و خرد بر رفتار و اعمال ممکن است به ندرت وجود داشته باشد ، ولی این تحقق قلیل نمی تواند مبنای برنامه ریزیهای علمی در جامعه باشد . مقوم و محرک رفتار و افکار در دوره های اولیه رشد (به ویژه کودکی و نوجوانی ) و حتی در بسیاری از بزرگسالان مجموعه ای از علل درونی و بیرونی است و عرصه دلیل در تنظیم رفتار و افکار در سلسله مراتب تعیین کننده ها سطح نازلی دارد .
نگارنده برای آزمون این فرضیه ، یکی از رفتارهای مورد توجه متصدیان امور تربیتی یعنی « عدم شرکت نوجوانان در نماز جماعت مدارس » را مورد بررسی پژوهشی قرار داده(لطفی ، حمید ، تبیین پژوهشی عدم شرکت دانش آموزان در نماز جماعت ( مشروح مقاله چاپ نشده است ) ، خلاصه آن در مجله تربیت ، سال سیزدهم ، شماره شش ، اسفند 76.)
انواع تربیت
محور توجه مربیان یا والدین در فعالیتهای تربیتی ، موضوع کنترل است. این که از مفهوم کنترل چه استنباطی شود ، در چگونگی اعمال نفوذ و کیفیت و کمیت تعاملات تربیتی به شدن تأثیر می گذارد . به نظر نگارنده ، از مشاهده روابط والدین با فرزندان سه نگرش را می توان استنباط کرد . این نگرشها در واقع اشکال تشدید یافته یا تلفیقی دیدگاههای تربیتی نظریهپردازانروانشناسییافیلسوفان تربیتیاست.این سهنگرشعبارتانداز:( لطفی،حمید،خصایصنوجوانانوتدابیراعمالنفوذ،مجلهتربیت، سالسیزده ،خرداد77)
الف ) کنترل به عنوان « تبعیت بی چون و چرا » :
در این نگرش انتظار بسیاری از والدین آن است که فرزندانشان کاملاً از آنان اطاعت کنند . خلاصه استدلال این دسته از والدین آن است که چون پرورش ، نگهداری و سرپرستی فرزندان با ماست ، بنابراین کمترین حقوقی که بر فرزند خود داریم این است که باید از ما تبعیت کند و به آرزوی ما جامه عمل بپوشاند و « آن » شود که ما می خواهیم.از توابع چنین استدلالی آن است که این دسته از والدین در تمامی زوایای فکری ، رفتاری ، هیجانی و .. فرزند خود مداخله نموده و دائماً در پی ردگیری موارد ناسازگار با انتظارات خود هستند . آنها حتی به شیوه غذا خوردن ، لباس پوشیدن ، آرایش و اصلاح ، نشست و برخاست ، نظافت ، برخورد با دیگران و خلاصه تمامی ابعاد ، حساس بوده و پیوسته در پی اعمال خواسته های خود هستند . این والدین وقتی در سنین قبل از نوجوانی فرزندان را منعطف و تابع خود می بینند ، خوشحالند و آنها را مؤدب ، بچه خوب و .. توصیف می کنند ، لیکن دیری نمیپاید که این اوصاف به سرکشی, سماجت, مقاومت و حتی جبران تمامی تبعیتهای دورهی قبل تغییر شکل می یابد. در این جاست که والدین احساس میکنند کنترل پیشین خود را از دست داده اند و در نتیجه دچار احساس درماندگی ، ناامیدی و حتی افسردگی می شوند و رفتارهای پرخاشگرانه آنان در مقابل فرزندانشان افزایش می یابد . (اسرارنماز-دکتر علی شیروانی- انتشارات دارالفکر- ص118)
ب ) کنترل به عنوان « تبعیت منطقی » :
مدعای والدینی که به این نگرش تمایل دارند آن است که هر خواسته ای را نباید به فرزندان تحمیل کرد . باید خواسته ها و آرزوهای خود را با مقراض منطق اصلاح کنیم و فقط آن دسته از افکار و خواسته ها را از فرزندان انتظار داشته باشیم که با اصول منطقی سازگارند. فرزندان نیز موظفند در این مواقع تابع بی چون و چرای اصول منطقی باشند . اگر چه عرصه مداخله این والدین نسبت به والدین دستهی اول کمتر است و مهمترین امتیاز آنان این است که از « خود شاخصی » به درآمده اند و منطق را شاخص افکار و رفتار می دانند ، لیکن اینها نیز دائماً در پی ردگیری موارد ناسازگار با منطق هستند و در صورت مشاهدهی ناسازگاری خواهان توقف آن رفتار یا افکار خواهند بود و انتظار مقاومت و یا حتی بازگشت آن رفتار را ندارند . در صورت بروز ناسازگاری, رفتارهای مقابله ای این دسته از والدین ، هیچ تفاوتی با والدین قبلی ندارد . این گونه والدین در دورهی قبل از نوجوانی با عدم درک قواعد منطقی از سوی فرزندان خود و در دورهی نوجوانی با مخالفت ، سرکشی ، طغیان و حتی افزایش رفتارهای غیر منطقی آنان مواجه می شوند . عارضهی منفی دیدگاه این دسته از والدین آن است که در اعمال نفوذ فقط به تطبیق افکار و رفتار فرزند با شاخصهای منطقی مشغولند و به مقتضیات سنی ، جنسی ، شرایط محیطی ، روانی و ... توجهی ندارند .
ج ) کنترل به عنوان « مرجع و الگو بودن » :
در این نگرش ، شاخص تنظیم روابط والدین و فرزندان ، هر دو منطق فکری و روانی را در بر می گیرد . در اینجا والدین متناسب با خصایص شناختی و روانی فرزندان ، تعامل خود را با آنها تنظیم می کنند . تفکر و نگرش این والدین را می توان در چند مورد زیر خلاصه نمود :
1- سرپرستی ، نگهداری و پرورش فرزندان از جمله وظایف ماست و این امر مستلزم انجام تکالیفی از سوی فرزندان نیست . این کار ممکن است احترام فرزندان را به دنبال داشته باشد ولی تبعیت « بی چون و چرا » از طرف آنها هرگز !
2- فرزند ما یک انسان منحصر به فرد است ، به این معنا که نه تنها که نباید انتظار همسانی او را با دیگر افراد داشته باشیم ، بلکه حتی انتظار همانندی او را با دیگر فرزندان خود نیز نباید داشته باشیم . (اسرارنماز-دکتر علی شیروانی- انتشارات دارالفکر- ص127)
3- افکار، آرزوها و خواسته های ما ، متعلق به ما و متأثر از وضعیت شناختی و محیطی ماست . بنابراین ، نباید آرزوهای برآورده نشده خود را در فرزندان محقق نماییم .
4- رشد بهینهی فرزند ما متأثر از عوامل و دلایل مختلفی است که برخی از آنها به طور نسبی در دست ماست و بعضی از دست ما خارج است. البته از انجام هر تلاشی در کنترل شرایط محیطی و بهسازی شخصیت او دریغ نمی کنیم ، ولی در نهایت و با کارگیری تمامی اصول تربیتی و روانشناختی فقط می توانیم بگوییم که از فرزندی مناسب یا مناسبتر، خوب یا خوبتر برخورداریم و می دانیم که کاملترین انسان هم نمی تواند مدعی کمال مطلق شود .
5- فرزند ما خود « ما » نیست که اراده و نیت ما را محقق سازد . افکار و اعضا و جوارح او به نیت و اراده او به حرکت در میآیند نه به اراده و اختیار ما؛ بنابراین ، نباید خودکامانه فکر کنیم که فرزند ما ماشینی است که باید به اراده ما به حرکت درآید .
6- همانطور که ما مطابق وضعیت شناختی و فکری متناسب با سن خود عمل می کنیم ، آنها نیز در هر سنی متناسب با وضعیت شناختی و فکری خود رفتار می کنند . بنابراین ، اگر قرار است در آنها نفوذی داشته باشیم باید اولاً آنها در جهان خود ، جایی را برای ما اختصاص دهند و به عبارت دیگر ما را دوست داشته باشند و ثانیاً ما باید ویژگیها ، خصایص و تواناییهای هر سنی را بشناسیم .
این نگرش و برداشت از کنترل و اعمال نفوذ, از آن جهت مؤثر است که ارائهی طریق و امر و نهی به صورت مستقیم و بی واسطه نیست ، بلکه ایجاد پیوند محبت آمیز و حاکی از پذیرش, فرزند را به همانندسازی رهنمون می شود و همین گرایش ، شخصیت او را در جهت استانداردهای الگوی مورد نظر ما شکل می دهد . پژوهشها نیز حاکی از آن است که امر و نهی مستقیم به مقاومت و عکس العمل منجر می شود و فرد از پذیرش آن خودداری می ورزد . کنترل و اعمال نفوذ مؤثر آن است که فرزند همراه حفظ هویت فردی خود ، صلاحدید ما را به حساب آورد و این « به حساب آوردن» توأم با پذیرش درونی باشد . بسیاری از والدین و بزرگسالان به تبعیت ظاهری و از روی ترس فرزندان خود اکتفا می کنند و دلخوشند که به عنوان مرجع قدرت در کنترل آنها مؤثرند ، غافل از آنکه این تبعیت ظاهری موجب می شود که فرزند رفتار واقعی خود را در حضور مرجع قدرت آشکار نکند ، ولی رفتارهای او در نهان کاملاً مغایر با استانداردهای والدین باشد .
این سه نگرش در عین حال که به لحاظ نظری فراگیرند و تمامی فعالیتهای تربیتی والدین را تحت الشعاع خود قرار می دهند ، ولی دایره شمول آنها به لحاظ تعداد والدینی که به این نگرشها گرایش دارند از یکدیگر متفاوت است . به عبارت دیگر ، هر چه از نگرش آخر به سوی نگرش اول پیش می رویم نگرشها رایجتر و در روابط تربیتی والدین بیشتر مشاهده می شود .
ابتدا نیت کنید
سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید
.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.