اهداف تربیت دینی
انسان موجودی است که دارای ابعاد جسمی و روحی می باشد . بعد روحی انسان بخش خدایی و ماورایی شخصیت اوست و آنچه که انسان را بر ملائکه مزیت می بخشد ، همین دو بعدی بودن و درآمیختگی کششهای روحی و جسمی در اوست که وی را در معرض انتخاب خیر از شر ، زیبایی از زشتی و فلاح از گمراهی قرار می دهد . بدین گونه هستهی خیر، زیبایی و فلاح در هر فرد انسانی نهفته است و درون او حسی از آن وجود دارد . بدین گونه و مطابق با آن چه در معنای تربیت گفته شد انسان دارای یک صورت ظاهر است و یک سیرت باطن ، دارای یک شهادت است و یک غیبت. شهادت او حیوانیت اوست و غیب او استعداد او برای رسیدن به کمال و نیز پیوستن به آگاهی محض ، منبع هستی و خاستگاه وجود می باشد و تربیت در اصل به معنای کوشش در این مسیر است . (نماز وآثار فرهنگی ،سیاسی،اجتماعی آن-محسن مجاوری- انتشارات اندیشه اسلامی-ص79)
بدین ترتیب شاید بتوان این گونه گفت که به فعل رساندن این توانایی و نیروی بالقوه در درون ؛ رشد دادن و شکوفا ساختن استعدادهای انسان در زمینهی خیر ، زیبایی و فلاح ، و به طور کلی تحقق خویشتن هدف عمده تعلیم و تربیت اسلامی است . آیت الله جوادی آملی در تفسیر موضوعی قرآن پس از ذکر این که اصل وحی دعوت انسان ها به غیب و عبور دادن آنان از حس و تجربه و فرابردشان از جهان مادی و پیوند دادنشان به جهان معنا است ، در این خصوص می فرماید :
برای همین منظور خدا سوگند یاد کرد ، بیشترین و مهم ترین سوگند را در همین زمینه یاد کرد . خدا ظاهراً در این زمینه یازده سوگند در سورهی والشمس یاد کرد . خدا به مجموعهی نظام آفرینش سوگند یاد کرد و فرمود : آن کسی که جان خود را شکوفا کرد به فلاح و رستگاری رسید ، آن کس که جان خودش را در بین امیال و هوس ها دفن کرد ، زیان کار است . . . بعد از یازده سوگند فرمود آن کس که جانش را به فلاح رساند و تزکیه کرد او رستگار شد . . . ( آنکس که جانش را) نمو داد ، رویاند ، پربار کرد و شکوفا کرد .( جوادی آملی, عبدالله, تفسیر موضوعی قرآن, نشر رجا, 1363,ص88)
هم چنین آیات بسیاری که در قرآن کریم درباره استعدادهای درونی انسان و در بیان تفاوتهای فردی و نیز مقولات مربوط به انگیزش در آدمی آمده است ، همه می تواند به عنوان مبانی برداشت این بخش از پژوهش دربارهی مهم ترین هدف تربیت اسلامی ( تحقیق خویشتن ) مورد نظر باشد. ” قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا “ تو به خلق بگو که هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد و خدای شما بر آن که راه هدایت یافته از همه کس آگاه تر است . (سوره اسرا،آیه 84.)
” و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الابقدر معلوم “ و بدان که هیچ چیز در عالم نیست جز آن که منبع و خزانهی آن نزد ما خواهد بود ولی ما از آن بر عالم خلق الا به قدر معین که مصلحت است نمی فرستیم.( سوره حجر ، آیه 21.)
” ما لکم لاترجون من الله وقاراً و قد خلقکم اطواراً “ چرا شما مردم خدای را به عظمت و وقار یاد نمی کنید و حال آن که او شما را به انواع خلقت و اطوار گوناگون بیافرید .( سوره نوح ،آیه13.)
” سبح اسم ربک الاعلی ، الذی خلق فسوی ، والذی قدر فهدی “ ای رسول
مابه نامخدایخود که برتر از همه موجودات است به تسبیح و ستایش مشغول باش ، آن خدایی که عالم را خلق کرد و همه را به حد کمال خود رسانید . آن خدایی که هر چیز را قدر و اندازه ای داده ، به راه کمالش هدایت نمود.( سوره اعلی)
” لایکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت وعلیها ما اکتسبت “ خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او ، نیکی های هر شخصی به سود خود او و بدی هایش نیز به زیان خود اوست . (سوره بقره،آیه286 )
” هوالذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما اتیکم “ او خدایی است که شما را جانشین گذشتگان اهل زمین قرار داشت و رتبه ی بعضی را از بعضی بالاتر قرار داد تا شما را در این تفاوتها بیازماید . آرزو و توقع بی جا برای فضیلت و مزیتی که خدا به واسطه ی آن بعضی را بر بعضی برتری داده مکنید.( سورهانعام،آیه165)
هرگاه منبع و هستهی تکامل فرد درون او بوده و هرگاه استعدادهایافراد برای رسیدن به کمال متفاوت باشد و نیز هرگاه مقدار وسط این هستهی رسیدن به کمال و رشد از سوی حضرت حق تعیین شده باشد وظیفه ی هر فرد و در کل وظیفه ی هر نظام تربیتی مبتنی بر باورهای فوق کوشش در جهت به کمال رساندن هر فرد و یا تحقق بخشیدن به ویژگی های بالقوه نهاده شده و درون اوست . بحث بیشتر در مورد برخی از آیات فوق و به ویژه نخستین آیه در این خصوص راه گشاست . علامه طباطبایی در تفسیر خویش بر آیه مبارکه ” قل کل یعمل علی شاکلته ....“ شاکله را به نقل از منابع مختلف به معنای خوی و خلق ، طریقت و مذهب ، مثل و مانند ، هیئت و ریخت دانسته و سپس در جمع نظرات می فرمایند :
به هر حال آیه ی کریم عمل انسان را مترتب بر شاکله ی او دانسته و به این معنا که عمل هر چه باشد مناسب با اخلاق آدمی است چنان چه در فارسی گفته اند از کوزه همان برون تراود که در اوست ... هیچ وقت کارهای یک مرد شجاع و پردل با کارهایی که یک مرد ترسو از خود نشان می دهد یکسان نیست . (طباطبایی, علامه سید محمد حسین, تفسیر المیزان, ترجمه همدانی,ج13,ص317)
به این ترتیب شاکله ، جزء یا قسمتی از شخصیت فرد است که وجه درونی دارد ، بین فرد و افراد او قرار گرفته و افراد انسان از آن نشأت می گیرد . اما شاکله طبق اظهارات صاحب تفسیر شریف المیزان ، خود برخاسته و در آمیخته از چند عامل است . این عوامل عبارتند از :
ثابت شده است که میان صفات درونی و نوع ترکیب بنیه ی بدنی انسان نحوه ی ارتباط خاصی وجود دارد . پاره ای از مزاج ها خیلی زود عصبانی می شود و به خشم در می آید و طبعاً خیلی به انتقام علاقه مندند و پاره ای دیگر شهوت شکم و غریزه جنسی در آنها زود فوران می کند و آنان را بیطاقت می سازد و به همین منوال ، سایر ملکات که در اثر اختلاف مزاجها انعقادش در پاره ای افراد خیلی سریع و دربرخی دیگر خیلی کند است.( قبلی,ص318)
بنابراین عامل فیزیولوژیک که طبیعتاً ارثی بوده و در فرد, نهادی است یک عامل تعیین کننده ی شاکله می باشد . اما عامل دیگر ـ آن گونه که از گفتار علامه بر می آید ـ عامل محیطی است .
تا این جا به یک نوع ارتباط اشاره شد که عبارت بود از ارتباط میان اعمال واخلاق و ذات ؛ در این میان یک نوع ارتباط دیگری موجود است که میانه ی اعمال و ملکات آدمی و میانه ی اوضاع و احوال جو زندگی او و عوامل خارج از ذات قرار دارد که برشیوه ی زندگی او حکمفرماست ، مانند آداب و سنن ، رسوم و عادت های تقلیدی ؛ چرا که این ها نیز آدمی را از هر کاری که با آنها ناسازگار است به موافقت خود دعوت نموده و هم چنین او را از مخالفت با خود باز می دارند و چیزی نمی گذرد که یک صورت جدیدی را در نظر انسان منعکس می سازند که از مخالفت آن وحشت نموده و مخالفت با آن را شنای بر خلاف جریان آب تصور میکند...( قبلی,ص230)
بدین شکل ممکن است این سئوال پیش آید و این نتیجه گرفته شود که اگر رفتار انسان نتیجه ی شاکلهی اوست و اگر شاکلهی او برخاسته از عوامل فیزیولوژیک و عوامل ومحیطی است پس فرد و در معنای کلی انسان مجبور به رفتارهای خاص است و از خود هیچ اختیاری ندارد . برداشت و نتیجه گیری فوق نه تنها با نظرات اسلام در باب جبر و اختیار نمی خواند بلکه ناقض خود آیه نیز هست . حضرت علامه نیز از طرح این سئوال و سپس در مقام پاسخ می فرمایند ” چنین نیست که فرد اسیر شاکله باشد . شاکله اگر چه به مرور زمان بسیار ریشه دارد و پابرجا می شود اما علت تامه ی رفتار نیست و هیچ وقت فرد را مجبور به انجام کارهای مناسب با خود نمی کند و اثرش نیز به آن حد نیست که ترک آن کارها را محال سازد و در نتیجه ، علل از اختیاری بودن بیرون شده ، جبری شود ... و خداوند نیز که در آیات قبل از آیه ی فوق می فرماید و ننزل من القرآن ماهو شفاء و رحمه للمومنین و لا یزید الظالمین الا خساراً (سوره اسراء, آیه82.) و ما آن چه را از قرآن فرستیم شفای دل و رحمت الهی بر اهل ایمان است لکن کافران را به جز زیان چیزی نخواهد بود ؛ آیه اشاره به این موضوع دارد که ما سخن خویش را باز هم بر کافران در همان حال که کافر هستند عرضه می داریم ، اما آنان خود بر خویشتن چنین روا می دارند و بر مبنای شاکله ی خود رفتار می نمایند . ولکن با این حال باز صحت تکلیف و صحت اقامه ی حجت علیه چنین افراد و دعوت و انذار و تبشیر آنان جایی
نمی رود و هنوز دعوت آنان صحیح است ، برای خاطر این که اگر تأثیر دعوت در آنان محال و ممتنع شد باری امتناع تأثیر آن به خاطر سوء اختیار خود آنان است و این معروف است که امتناع با اختیار منافی با اختیار نیست . (طباطبایی, علامه سید محمد حسین, تفسیر المیزان, ترجمه همدانی,ج13,ص317.)
بر این مبنا و مطابق با اظهار اخیر شاید بتوان چنین اظهار کرد که شاکله به معنای هیئت و ریخت یا وضعیت روانی فرد است که رفتار او در هر لحظه منتج از آن است و در همان حال که تحت تأثیر سه عامل یاد شده شکل گرفته ، مستقل از هر سه عمل می نماید و هم چنین به نظر می رسد ، این مفهوم بسیار نزدیک به مفهوم نگرش باشد که امروز در ترجمهی واژهی«attitude» و در مباحث روانشناسی جمعی ، به کار
می رود . آنچه اینک توضیح اندکی درباره ی آن ضروری به نظر می رسد تفاوت بین شاکله و فطرت است.همان گونه که از گفتار حاضر بر می آید شاکله در بر گیرندهی ویژگیهای هر فرد است که از تعامل و در هم تنیده شدن سه عامل وراثت ، محیط و اراده زاده می شود؛ اما فطرت آن گونه که از متون اسلامی و کلام پژوهشگران مسلمان بر می آید ، ساخت روانی نوع انسان در کل است که با سایر موجودات به گونه ای بنیادین متفاوت است که در برگیرنده ی ویژگیهای شناختی و عاطفی است . بدیهیات اولیه (مانند اصول منطق ) و یا باور به وجود خداوند از جمله ویژگی های شناختی فطرت است و حقیقت جویی ، خیر اخلاقی ، زیبایی ، خلاقیت ، عشق و پرستش را به عنوان ویژگی های عاطفی فطرت می توان نام برد.( مطهری, شهید مرتضی, فطرت, تهران,1364.)
---------------------------------------------------
خاستگاه های انگیزه پیشرفت:
نیاز به پیشرفت بی شک به عواملی چند وابسته است که عبارتند از: ارزشهای فرهنگی، نظامهای روابط اجتماعی ، فرآیند های تربیتی، تعامل های همتایان و روش های کاربردی و پرورش کودک از میان مؤثرترین انها روشهای پرورش کودک و ارزشهای فرهنگی است.
تأثیر خانواده بر فرآیند رشد چنان بدیهی است که هیچکس نمی تواند آن را کتمان کند از ابتدای تولد روانشناسی به عنوان رشته جدید به صورت نظری و تجربی بر اهمیت نقش خانواده بالاخص بر روابط متقابل کودکان با ولدینشان تأکید شده است و اکثر روانشناسان صرفنظر از مکتبی که به آن معتقدند ، کششهای متقابل میان والدین و فرزندان را اساس رشد عاطفی و شناختی کودکان قلمداد می کنند (نوایی نژاد، 1363، ص 114)
انگیزش و پیشرفت تحصیلی:
برای توضیح و توجیه اختلاف بیندانش آموزانی که استعداد یکسان برای یادگیری دارند اما پیشرفت تحصیلی آنان متفاوت می باشد می توان از مفهوم انگیزش استفاده کرد.
در پی تحقیقاتی متوجه شده اند که در میان دانش آموزان افرادی یافت می شوند که با استعداد کم پیشرفت چشمگیری دارند و نیز افرادی هستند که با استعداد زیاد پیشرفت تحصیلی نسبتاً اندکی نصیب آنها می شود این موارد استثناء به ایجاد مفاهیم بیش آموزی و کم آموزی منجر شده اند. یکی از عوامل توجیه کننده این مطلب انگیزش است.
یادگیرنده کم آموز کمتر از یادگیرنده بیش آموز در فعالیت یادگیری می کوشد. زیگنس (1965) مهمترین نقشی که والدین در زمینه پیشرفت تحصیلی فرزندان می توانند داشته باشند ایجاد محیطی آرامم و مساعد برای مطالعه و انجام تکالیف است. غنی کردن محیط خانواده از دیگر مسئولیت های مهم والدین است آنها می توانند به جای خرید اشیای غیر دانش آموزان ، کتاب های کمک دولتی ، غیر درسی و وسایل کمک آموزشی تهیه کنند تا هم اوقات فراغت خود را بگذرانند و هم به یادگیری آنها کمک شود. و سرانجام باید سعی کنند با دادن مسئولیت های مختلف در حد توان دانش آموزان ، احساس مسئولیت را در آنان ایجاد نمایند. (امینی فر، 1367، ص 52)
---------------------------------------------------
رابطه سواد والدین با محل تحصیل مورد آرزو و شغل مورد علاقه برای فرزندان
بررسی پژوهش در این زمینه نشان داده است که برای والدین تحصیل کرده و پیشرفت فرزندان در امر تحصیل و موفقیت آنان در این زمینه بعنوان یکی از ارزشهای مهم تلقی می شود. در این گونه خانواده پدر و مادر برای پیشرفت درسی فرزندان اهمیت زیادی قائل هستند. آنها اغلب به هنگام ثبت نام فرزندانشان از مدارس مختلف در خصوص کیفیت آموزش ، بافت دانش آموزی مدرسه، تجربه و کارآزمودگی معلم و ... کسب اطلاع می کنند و با شناخت کامل حتی الامکان سعی می کنند فرزندان آنها به مدرسه ای بروند که دارای کیفیت بالای آموزش باشد. در صورتیکه والدین کم سواد و بی سواد توجه چندانی به وضعیت تحصیلی فرزندان خود ندارند و در قبال مدرسه و محل تحصیل فرزندانشان اغلب بی تفاوت هستند. (بیابانگرد، 1368، ص 13)
همچنین یافته های پژوهشی در خصوص سطح سواد والدین با شغل مورد علاقه برای فرزندان نشانگر این است که 71% والدین با تحصیلات بالاتر اظهار کرده اند که فرزندانشان پزشکی و مهندسی را برای خود انتخاب کنند و 24% اظهار داشته اند که فرزندانشان در آینده شغل معلمی را انتخاب نمایند. این در حالی است که 26 % والدین کم سواد اظهار کرده اند که فرزندانشان در آینده پزشک و مهندس باشند و تقریباً نیمی از والدین اظهار کرده اند که فرزندانشان در آینده شغل معلمی و بهیاری را انتخاب نمایند و حدود 26% هم در زمینه شغل آینده فرزندانشان هیچ گونه اظهار نظری نکرده اند. (آرمند، 1360، ص 51)
رابطه سواد والدین با اوقات فراغت فرزندان:
نتایج پژوهش در این زمینه حاکی از این است که والدین با تحصیلات دیپلم و بالاتر، فرزندان آنها اغلب اوقاتشان را در تعطیلات در درجه اول با رفتن به کلاسهای تقویتی زبان انگلیسی و فعالیت های ورزشی پر می کنند و در واقع سعی می کنند فرزندانشان برنامه صحیحی جهت گذراندن اوقات فراغت خود داشته باشند در صورتی که والدین کم سواد که با سطح اقتصادی پایین تری زندگی می کنند آنچه مهم است کمک فرزندان به والدین در جهت تأمین معاش خانواده است و کمتر والدین هستند که اوقات فراغت خود را با برنامه های تفریحی و عملی پر کنند. (عابدی، 1356، ص 33)
خانواده و دوران بلوغ فرزندان
دشوار ترین دوران حیات انسان از جهت تربیتی دوره نوجوانی است این دوره که حدود سنی (18-12) سال را در بر می گیرد ، منطبق با دوره راهنمایی و دبیرستان است. بیشترین مشکلات تربیتی در این دوره پیش می آید و اغلب در همین دوره است که فرزندان یا از دست می روند و یا در مسیر سعادت گام می نهاند. در این دوره مرحله انتقال از دوران کودکی به دوران نوجوانی و بزرگسالی است (سادات ، 1372، ص 18)
نوجوان به دنبال هویت جدیدی است که با کمک والدین و اولیاء مدرسه باید هر چه سریعتر هویت سالمی بیابد و بتواند به سؤال من کیستم و یا چیستم پاسخ دهد. نوجوانانی که به شغل و حرفه بخصوصی علاقه ندارند طبعاً به درس خواندن هم علاقه نشان نمی دهند، زندگی خود را پوچ و بی معنا می پندارند و دچار ابهام نقش می شوند. (اریکسون ، 1975، ص 232)
از طرف دیگر در این دوره نوجوان را از نظر فکری قدرت و توانایی بیشتری می یابد و می تواند در مورد بسیاری از مسائل زندگی بیندیشد و تصمیم بگیرد تصمیمی که میتواند موجب پیشرفت نوجوان گردد و یا آنکه او را به سوی انحطاط پیش ببرد.
هم زمانی این دوره باید پدید بلوغ منجر می شود که این دوره از زندگی از اهمیت و حساسیتی ویژه برخوردار باشد، پدیده بلوغ، هیجاناتی را در نوجوان ایجاد می کند که گاهی منجر به عقب ماندگی تحصیلی ودر اکثر موارد ترک تحصیل نوجوان می شود، بزرگترین حامی نوجوان در این زمان خانواده است و اینجاست که خانواده باید با ایجاد محیطی گرم و صمیمانه و دادن آموزشهای لازم به نوجوانان او را از بسیاری از آفت ها و انحرافات و بزهکاری ها در امان نگه دارد.
در تحقیقی در مورد دانش آموزان نتیجه گیری شده است که دیسپلین ضعف خانواده ، طرد شدن توسط دوستان و شکست تحصیلی در رفتارهای ضد اجتماعی نوجوانان در دوازده سالگی مؤثر است (مکارمی، 1373، ص 232)
خانواده اولین هسته اجتماع است که افراد آن با هدف ؟؟؟/ به تعبیر قرآن مجید ، یافتن آرامش و سکون و نیز تکمیل کردن و تکامل بخشیدن زن و مرد با یکدیگر و از همه مهمتر بقای نسل است گرد هم جمع نموده و آنان را با رشته های صفا و محبت ، دین و اخلاق و روح و فکر به هم پیوند داده است. (نوابی نژاد، 1373، ص 28)
خانواده کانون اصلی رشد و تعالی انسان ها است و بطوریکه همه انسان های بزرگ و رشد یافتگان سازنده جوامع در کانون گرم و مقدس خانواده پرورش یافته اند، خانواده کانون اصلی انتقال از روشهای فرهنگی، اعتقادی و اجتماعی است. (نوابی نژاد، 1374، ص 35)
ماری جوری بانکز (1990 م) در تحقیقی نتیجه گیری می کند که شرایط خانوادگی عامل مؤثری در پیشرفت تحصیلی کودکان است (مکارمی، 1373، ص 232)
خانواده به عنوان یکی از پایه های اساسی تحکیم و یا کنترل مبانی تربیتی فرد ، نقش آفرین می باشد. کودک در پهنه روانی خود زندگی می کند و این پهنه روانی عمده اش در خانواده و در تأثیر از زندگی پدر، مادر، خواهر و برادران شکل می گیرد، این تأثیر در روند یادگیری فرد بسیار مؤثر و تعیین کننده است.
اینکه والدین با دانش آموز و درس و تحصیل او چگونه برخورد می کند و در الگوهای تربیتی خود برای چه نوع رفتارهایی ارزش قائل می شوند، یکی از اجزای اساسی در شکل گیری نگرش دانش آموز نسبت به تحصیل است.
خانواده های سالم همیشه عامل انسجام، استحکام و سلامت روانی و اجتماعی به شمار آمده اند. انسان های سالم رشد یافته و خانواده های سالم پرورش می یابند و آسیب های اجتماعی گوناگون از خانواده های سالم نشأت می گیرد. بودن (1973 م) معتقد بود که محیط خانواده می بایست بطور همه جانبه مورد مطالعه و تحقیق قرار گیرد. از نظر «بودن» و بدون بررسی بافت اجتماعی خانواده، درک کامل تأثیرات تعداد زیادی از متغیرهای محیط خانواده (بیرونی و درونی) و تجزیه و تحلیل تمام روابط علّی میان آنها و عملکرد تحصیل دانش آموز میسر نیست. (صادق الحسینی، 1375، ص 41)
خلاصه کلام آنکه، برای رسیدن به هر هرفی در جامعه باید به خانواده توجه داشت و کار را از آنجا آغاز کرد چرا که منشأ سعادتمندی نوجوانان خانواده ها هستند و در عین حال زمینه ساز بسیاری از انحرافات اخلاقی و کجرویهای اجتماعی و ترک تحصیل های نوجوانان نیز خانواده است.
---------------------------------------------------
توسعه و سواد آموزی:
بین بی سوادی و عقب ماندگی ملت ها رابطه مشترکی است. تحقیقات نشان می دهد که کشورهای فقیر در عین حال کشورهای بی سوادی نیز هستند در حالیکه کشورهای غنی ، کشورهای با سواد می باشند. می دانیم سرمایه گذاری در ریشه کن کردن بی سوادی را جزء سرمایه گذاریهای ضروری به حساب می آورند نه به عنوان یک سرمایه گذاری تفننی. همچنین بی سوادی جلوی دست یافتن به عقاید ترقی را می گیرد.
برای پیشرفت اقتصادی باید از روشهای سریع، کافی ، کم خرج استفاده کرد برای این منظور باید فنون جدید اشاعه یابد حال چرا این اشاعه تحقق نمی یابد؟ چون اشخاصی که باید ان را اشاعه دهند خود از درک و به کار بستن آن عاجزند. (عمادزاده، 1374، ص 12)
انواع خانواده و تأثیر روش تربیت خانواده بر فرزند:
این مبحث می خواهد ما را با انواع خانواده ها و روش های تربیت در آن آشنا کرده و در ضمن از نکات مثبت و منفی آنها آگاه نماید و سپس به ما به عنوان یک معلم و یا به عنوان یک ولی چگونگی اصلاح روشهای نا صحیح تربیتی را گوشزد نماید و به طرف نکات مثبت رهنمون گرداند. در حالت کلی چهار نوع خانواده مورد بحث ما می باشد.
خانواده آزاد ، خانواده مستبد ، خانواده طرد شده، خانواده پذیرنده خانواده آزاد خانواده ای است که اعضای آن اختیار تام برای انجام هر عمل را دارند و هیچگونه محدودیت و قیدی در انجام اعمال وجود ندارد و فرزندان خانواده زمان بخصوصی برای رفت و آمد از خانه را ندارند و هرگونه امکاناتی بخواهند خانواده در اختیار آنان قرار می دهد و بچه هایی که در این نوع خانواده ها تربیت می شوند هیچگونه مسئولیت و قیدی را در مقابل مسائل اجتماعی نمی پذیرند و از جامعه ، مدرسه و محیط کار خود همان انتظار خانواده را می طلبند و در صورت ایجاد مشکل و مسئله احساس دلسردی و نومیدی می کنند و در مدرسه احساس برتری طلبی و سلطه جویی را خواهان می باشند و به این گونه خانواده ها، خانواده های فرزند سالاری نیز می گویند.
نوع دوم خانواده استبدادی یا به عبارتی خانواده پدر سالاری یا مادر سالاری می باشد و در این نوع خانواده ها بچه ها باید گوش به فرمان باشند و کودکان این خانواده ها اعتماد به نفس ندارند و همیشه مطیع بار می آیند و در جامعه کمتر می توانند در قبال مسئولیتها به خود متکی باشند و فرزندان این خانواده ها کمتر می توانند نقش رهبری را در جامعه بعهده بگیرند و یک اضطراب درونی و یک احساس حقارت تمام وجود آنها را پوشش داده است و در مدرسه نیز کمتر به خود متکی می باشند.
نوع سوم، خانواده طرد شده است که بیشتر در خانواده هایی با فرزندان زیاد یا بچه های ناخواسته دیده می شود و در این خانواده بچه ها چون خانواده آزاد می توانند همه کار انجام دهند ولی همچون خانواده آزاد کلیه امکانات و شرایط برای آنها فراهم نیست و کودکان چنین خانواده هایی لاابالی و بی قید بار می ایند و هیچ برنامه ثابت در زندگی خود ندارند و از زیر بار مسئولیت و نظم و ثبات طفره می روند.
نوع چهارم، که خانواده ایده ال است و مورد نظر این طرح می باشد خانواده متعادل یا پذیرنده است در این خانواده نظم ، ثبات، دوام، عدالت ، عشق و محبت جاری بوده و هر کدام از اعضای خانواده ارزش و حرمت و وظیفه خود را قبول کرده و در انجام وظایف خود مسئولیت نشان می دهند و یک جو همکاری صحیح بین اعضای خانواده وجود دارد و هیچ وقت در خانواده تهدید به طلاق و جدایی وجود ندارد و پرخاشجویی و سخنان رکیک رد و بدل نمی شود و مادر سمبل محبت و عشق بوده و پدر سمبل عدالت در بین اعضای خانواده می باشد و هر کدام از اعضای دارای آزادی حساب شده و کافی می باشند و اینگونه کودکان در مدرسه نیز به حقوق دیگران احترام گذاشته و وظیفه خود را به نحو صحیحی به اتمام می رسانند. (ملکی، 1378، ص 71)
---------------------------------------------------
فلسفه سواد آموزی اجتماعی و آگاه سازی:
فلسفه سواد آموزی و آگاه سازی بر این اصل استوار است که یادگیری فرد نمی تواند از آنچه او درباره خویشتن و جهان خود می داند جدا باشد. یادگیری حقیقی در واقع تداوم اطلاعات و دانش انسان در زمینه های مختلف فرهنگی سیاسی، اقتصادی و فردی است که به کمک آزادی او و تغییر شرایط رنج آور زندگیش کمک می کند. این نوع دانش و اطلاعات پیوسته با پرسشی انتقادی درباره شرایط و موقعیت انسان و وضع موجود او در جامعه همراه است تا بدین وسیله، اراده او را برای از میان برداشتن شرایط ظالمانه اجتماع قوت بخشد و فرد را به بهبود زندگی خود تشویق کند. (اسماعیلی، 1371، ص67)
لحظه ای را به خاطر آورید که یک روز صبح از خواب برخاسته اید که نه سواد خواندن، نه سواد نوشتن و نه سواد حساب کردن دارید به عبارتی دیگر بی سواد هستید چه می توانید بکنید؟
غیر از بیان چه ارتباط دیگری بین شما و دیگران وجود دارد؟ کوچکترین مسائل روزمره زندگی عادی برای شما بصورت مسائل لاینحل جلوه گر خواهد شد در چنین وضعی به دنبال چه حرفه ای می روید؟ فرزندان شما از چه فرهنگ و رفاهی بهره مند خواهند شد؟
چگونه می توانید مخاطراتی را که فرا راه شما در فردا، یکسال دیگر یا یک قرن دیگر قرار دارد پیش بینی کنید؟ اگر شما بی سوادید از یکی از وسایل اساسی محروم بوده که می توان با آن جهان را درک کرد و شناخت و در آن نقشی داشت و در غنی ساختن آن سهیم گشت از جمله در کمک به فرزندان در امور تحصیلی و فرهنگی . (شکوهی ، 1368، ص 352)
آموختن برای زیستن یا زیستن برای آموختن
انسان در عصر امروز فراموش شده تر از دیروز است. او انسانی فطری نیست بلکه عنصر شرطی شده است او برنامه ریز نیست بلکه برنامه ریز شده است. او می آموزد بی آنکه بداند برای چه زندگی می کند او زندگی می کند بی آنکه آموزش را به خدمت زندگی خویش در آورد.
ما کودکانی را به مدرسه می فرستیم که چه اتفاقی رخ دهد؟ اگر از دانش آموزی سؤال کنیم که برای چه به مدرسه می روی؟ او احتمالاً پاسخ می دهد برای اینکه درس بخوانم. از او سؤال کنیم که برای چه درس می خوانی؟ او پاسخ خواهد داد برای اینکه قبول شوم و اگر بپرسید برای چه قبولی را دوست دارد. او احتمالاً می گوید چون بتوانم به کلاس بالاتری بروم و به همین ترتیب این چرخه سؤال پایان ناپذیر را اگر ادامه دهیم نهایتاً بهاین نتیجه خواهیم رسید که «او زندگی می کند تا بیشتر درس بخواند» حال آنکه ما باید درس بخوانیم تا بتوانیم « بهتر زندگی کردن را بیاموزیم» ما موفقیت در درس را « برای درس» نمی خواهیم بلکه برای «موفق زیستن» می خواهیم. در این صورت است که در خواهیم یافت که مدلول واپسین این دور تسلسل چیست؟ واقعاً هدف از یادگیری چیست؟
هدف های آموزشی و پرورش بر چه اساسی تدوین یافته اند؟ کودکان ما تا چه اندازه به هدفهای « زندگی» خود نزدیک می شوند. آیا آموزش و پرورش برای زیستن در زمان گذشته است یا در زمان حال یا در زمان آینده؟
آیا کودکان باید آموزش بینند که مانند نسل گذشته تربیت شوند و یا باید به اقتضای ضرورتهای آینده برای زندگی آینده تربیت شوند؟ و یا در همین زمان حال و وضع فعلی بتوانند با محیط فرهنگ خود سازگار شوند؟
در اینجاست که چالش بزرگ و پایان ناپذیر میان فیلسوفان تعلیم و تربیت بوجود می آید. آیا اهداف آموزش و پرورش باید « وضع» شود یا « کشف شود» . آموزش و پرورش باید در اختیار استعداد و نیاز و علایق دانش آموزان باشد یا دانش آموزان در اختیار آموزش و پرورش می باشند؟
اینها سؤالاتی است که پاسخ به آنها نیازمند کالبد شکافی ساختار تربیت، هدف ها، روش ها و فلسفه آن است و فراتر از آن پی بردن به فلسفه زندگی است بدین معنی که تا ندانیم برای چه زندگی می کنیم نخواهیم دانست که چگونه اید تربیت کنیم یا تربیت شویم؟ (شکوری، جهانی، 1371، ص 33)
چنانچه تعلیم و تربیت را محدود به آموزش های علمی و فرهنگ را معطوف به میراث های گذشته و تربیت را ابزاری برای هنجار پذیر به کار گیریم آنگاه چه ارتباطی میان فطرت و فرهنگ می توان برقرار نمود. تربیت مصروف تصرف معلومات و نه معطوف به فعلیت استعدادهای دیگر نیست بلکه شبه تربیت است. تربیتی که با رام سازی، اهلی کردن، دست آموزی همجوار گردد و نه پرورش انسان های که به شکوفایی درون و خلق اندیشه های نو دست بیابند.
به گفته پائولو فریر: چنانچه تعلیم و تربیت را به معنای توصیه های سیاسی قلمداد نماییم آنگاه چه توصیه هایی تربیتی باید عرضه گردند تا با توجه به واقعیت ها و امکانات موجود، اعم از واقعیت های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی برای آینده نسل فردا در چارچوب این مجموعه جهان رشد مناسب داشته باشد و البته « امر مناسب» در تعلیم و تربیت در « نباید مناسب با جامعه» و « شرایط کنونی» آنان باشد بلکه باید ناظر بر «آینده» آن نیز باشد نه آنچه که اکنون در شرایط و اقتضاهای فعلی جامعه مناسب تلقی گردد. آموزش و پرورش باید در ـتمامیت» کودک را در همه ابعاد وجودی و فراتر از زمان و مکان در عین پیوند با اینجا و اکنون در بر گیرد. از سوی دیگر آموزش باید به پرورش منتهی شود و پرورش به روشنایی دل بیانجامد اگر چنین فرآندی در تعلیم و تربیت رخ دهد جلوه درونی آن در متعلم ظهور نور و بصیرت خواهد بود . (علاقه مند، 1372، ص 97)
---------------------------------------------------
نقش خانواده در پیشرفت تحصیلی فرزندان:
بشر در دوره ای برای سازگاری با محیط و تسلط بر طبیعت نیاز به یادگیری داشته است و لذا همیشه با محرک ها و عوامل محیطی اطراف خود درگیر بوده است. با نگاهی به تاریخ گذشته زندگی انسان ها می ینیم کهاین آموزش ها و یادگیری ها از طریق مشاهده مستقیم صورت گرفته و بصورت غیر رسمی به نسلهای بعدی منتقل شده است.
گرچه هوش بعنوان مؤثرترین عامل در پیش بینی پیشرفت تحصیلی به شمار می رود اما شناسایی سایر عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی همواره مورد علاقه معلمان ، پژوهشگران و اولیاء دانش آموزان بوده است. علیرغم پیشرفتهایی که در شناسایی این عوامل حاصل شده است هنوز تأثیر دقیق هر یک از عوامل روشن نشده است. از جمله عوامل مرثر بر پیشرفت هوش، انگیزه ، شرایط اقتصادی دانش آموزان، وسایل کمک آموزشی و شیوه ها و روشهای مطالعه دانش آموزان و نقشی است که خانواده در این زمینه دارد. (عابدی، 1356، ص 10)
صاحبنظران تعلیم و تربیت بر این عقیده اند که والدین با همکاری و کمک به معلمان در زمینه پیشرفت تحصیلی فرزندان خود می توانند بسیار مؤثر واقع شوند. این مسئله بخصوص در دوره ابتدایی بسیار حائز اهمیت است. خوشبختانه اکثر والدین بر اهمیت راهنمایی تحصیلی واقفند و شاید وقت فراوانی در این زمینه صرف می کنند وای نکته مهم این است که تا چه حد وظیفه و مسئولیت را صحیح انجام می دهند. زمانی والدین می توانند به نحو احسن از عهده این وظیفه برآیند که بدانند چگونه بجای کمک به دانش آموز ، مانع پیشرفت و باعث سستی و تنبلی او شوند والدین با شناخت بیشتر و آگاهی از شیوه های صحیح تعلیم و تربیت بهتر می توانند به یاری فرزندان خود بشتابند. (شکوری، جهانی، 1371، ص 58)
---------------------------------------------------
نقش و تأثیر والدین - خصوصاً سواد آنها – بر پیشرفت تحصیلی کودکان
چند عامل مشخص که بر پیشرفت تحصیلی کودک تاثیر دارد.
الف- رشد زبان کودک با میزان سخن گویی پدر و مادر با کودک رابطه دارد: عوامل محیطی گوناگون در سخن گویی و قدرت بین کودک تأثیر دارد. کودکان خانواده های تحصیل کرده و تربیت شده با واژه های درست و سخنان شایسته سر و کار دارند و با آنها که از این نعمت محرومند تفاوت دارند. ( پارسا،– بهار 1374، ص 59)
ب- مفید بودن کمک والدین به پیشرفت تحصیلی فرزندان ضعیف خود از نظر درسی : برخی از والدین فرزندانی دارند که از نظر درسی متوسط و یا اندکی ضعیف هستند اگر تلاش و کوشش مستمر ولی اندک درباره اشان بعمل آید خواهد توانست خود را همسطح دیگر شاگردان کنند ولی بعلت بی سوادی والدین و یا پایین بودن سطح تحصیلات و اطلاعات انها قادر نیستند به فرزندان خویش کمک کنند همچنین برای اینگونه والدین بسی دشوار است که فرزندان خود را از نظر درسی کنترل کنند. اغلب آنها بخود واگذاشته شده و یا در برخی از موارد با حیله های والدین خود را در نادانی نسبت به وضع خود نگه می دارند. بر این اساس سطح فرهنگی والدین و و استعداد و امکان آنها به پرداخت نسبت به کودک و کنترل سر به هوای آنان در عقب ماندگی درسی مؤثر است. (قایقی، 1373، ص 52)
ج- نگرش پدر و مادر نسبت به مدرسه: نگرش پدر و مادر نسبت به مدرسه و آینده زندگی در نگرش کودک نسبت به درس و تحقیق تأثیر بسزایی دارد. پدران و مادران که درس را کاری بیهوده و اتلاف وقت تلقی می کنند ممکن است در فرزندانشان نیز همین داوری بوجود اید و در نتیجه برای آموختن وپیشرفت های تحصیلی هیچگونه کوششی به کار نبرد. (پارسا، 1371، ص 116)
د- مشارکت و همکاری والدین با کودکان در انجام تکالیف درسی : کودکان در طول سالهای تحصیلی باید تکالیفی در خانه انجام دهند و موقع انجام این تکالیف دچار مشکلاتی شوند. کودکان در فرصت های مناسب پدر یا مادر را به کمک می طلبند و از آنان می خواهند که در حل مسائل به آنان کمک کنند و اگر این همکاری والدین در آموزش کودکان با روش و درست انجام شود مفید و مؤثر خواهد بود ولی گاهی اوقات هم ممکن است نتایج نامطلوبی به بار آورد. به عنوان مثال اگر کمک های والدین به صورت دائمی باشد کودک متکی شده و ممکن است احساس مسئولیت نکند و در انجام تکالیف بدون کمک والدین عاجز بماند. (جهانگرد، 1365، ص 40)
ر- پدر و مادر باید فرهنگ کتاب خوانی و مطالعه را به فرزندان بیاموزند: کمک به فرزندان در انتخاب کتاب های خوب و متنوع با جاذبه یکی از وظایف مهم والدین است برخی از اولیاء فکری کنند وقت بچه ها تنها باید صرف خواندن کتاب های درسی شود این تصور نادرست است و والدین باید با تشویق فرزندان به مطالعه راه دانش افزایی آنان را هموار سازند و بخشی از درآمد خانواده را صرف خریداری کتاب های آموزنده کنیم و عادت به مطالعه را در فرزندان بوجود آوریم.
برخی افراد برای تأمین پوشاک فرزندانشان مبالغ زیادی خرج می کنند اما جهت آموزش آنان حاضر نیستند هزینه ای تقبل کنند. نتیجه این تفکر، ضعف فرهنگ کتابخوانی در جامعه شده است در تنظیم اقتصاد خانواده باید بودجه ای برای اعتلای فکری فرزندان لحاظ گردد. (زرهانی، اسماعیلی، 1372، ص 139)
ص- نقش والدین در گرایش صحیح نسبت به آموزش: بهترین معلمان کودک والدین هستند که از آموختن پشتیبانی کرده و آن را تشویق می کنند . گرایش صحیح نسبت به آموزش ، مهمترین درسی است که کودکان می توانند بیاموزند . نقش والدین در این یادگیری کلیدی است والدین می توانند به این امر صورت تحقق ببخشند . مدارس می توانند فقط آن را تصدیق نموده بر آن پایه آموزش های بعدی را پیش ببرند به فرزندان کمک کنیم. گرایش مثبت نسبت به یادگیری داشته باشند به فرزندانتان کمک کنید از نظر جسمانی، اجتماعی عقلانی احساس رشد نمایند. (فرگوس، 1374، ص 112 و ص113)
---------------------------------------------------
تأثیر نقش والدین بر رشد و پیشرفت کودکان:
رفتار و عملکرد اجتماعی، عاطفی و عقلانی کودک و بطور کلی چگونگی شکل گیری شخصیت او تحت عوامل بی شماری قرار دارد که هر یک به نحوی خاص نقش خود را در این زمینه ایفا می کند لکن در این میان خانواده و خصوصاً پدر و مادر با تمام ویژگیها و عملکرد خاص خود بالاترین سهم را در این مهم عهده دارند زیرا طرح اساسی و زیر بنای شخصیت کودک در اولین سالهای زندگی و در میان اعضاء خانواده شکل می گیرد و پدر و مادر دانسته یا ندانسته به عنوان طراح و بنیانگذار شخصیت کودک ، چگونه زیستن و چگونه بودن او در سالهای پر فراز و نشیب آینده از همان آغاز زندگی تعیین می کنند. (احمدی، 1373، ص51)
پدر و مادر نخستین آموزگاران فرزندان خویش می باشند. هم آنانند که در آموزشکده خانواده، انسانهای شایسته و والامقام یا مفسدان جامعه خراب کن را تعلیم و تربیت می کنند، آرزوی داشتن مدینه فاضله زمانی تحقق می یابد که خانواده به رسالت عظیم خویش در زمینه اهداف پرورش آگاهی یافته و بدان عمل کند. (مومنی، 1371، ص30)
نقش مادر: مادر نخستین کلماتی را بر زبان کودک می گذارد چه بسار غلط ها و اشتباهات اولیه که مادام العمر به علت بدآموزی و اشتباه ما در ذهن کودک باقی می ماند. تلفظ درست بکار بردن لغات در جای آن دادن اطلاعات و آگاهیهای اصل و دور از خرافات از زمینه های وظیفه ای مادر است و باید آن را بیاموزد. در جنبه علمی لازم نیست مادر حتماً زنی عالمه و مخترع و دارای تحصیلات عالیه باشد ولی دانشتن ولو کم دامنه لازم است تا جلوی برخی از ندانم کاریها را بگیرد، از اتلاف سرمایه های ملی جلوگیری نماید. خانواده را از نعمت سلامت بهره دهد و لایق رهبری کودک باشد، کودکان مخصوصاً در دوره ابتدایی خود را با مادر نیز معلم خود را با مادر مقایسه
می کنند و چه بسار بد بینی ها، بی توجهی ها، فاصله گرفتن های فرزندان با مادران از آن زمان پایه گذاری می شود. بدین سان لازم است وسعت فکر و هوش و فراست، مال اندیشی مادران با دانستن ولو سطحی همراه باشد. (قائمی، 1356، ص 59)
نقش پدر: جهل و نادانی ، زمینه ساز بسیاری از عملکردهای ناپسند و انحرافات می باشد. آدمی وقتی به دنیا می آید جاهل است ، عوامل متعددی بایستی به دست هم دهند و ریشه آگاهی و علم را در خمیر او بکارند. یکی از کسانی که می تواند وظیفه سنگین را در این جهت بر عهده گیرد پدر است. او می تواند با راهنمایی و جهت دادن و همین طور ایجاد و تهیه امکانات مورد لزوم برای کودک او را یاری رساند که آگاهی های لازم را بدست آورد و توانا شود. کودک نیازمند آن است که زندگی اش مشی روشنی را با آگاهی در پیش گیرد و چگونگی موضع گیری در مورد زندگی و اشیاء پیرامون را با علم کسب کند. در این راه پدر می تواند نقش زیر بنایی و ریشه ای داشته باشد. پدر می تواند علاوه بر پدر بودن یک معلم فداکار نیز بشمار اید. کودک آنچه را که نمی داند از پدر می پرسد و قصد کودک این است که پدر همه چیز را می داند و از آنچه که در جهان می گذرد اطلاع دارد. پدر برای کودک درس ادب و انظباط ، فداکاری و گذشت و علم و اخلاق را باید عملاً در برداشته باشد تا کودک با همانند سازی و پرسش به رشد از طریق پدر برسد. پدر با همکاری و رفت و آمد در مدرسه باید تلاش کند که هر چه بهتر و بهتر زمینه را مناسب تربیت فرزندش کند و با همکاری و همیاری با مسئولین رشد فرزندش را برای یادگیری و آگاهی تسریع کند و کمی و کاستی را با مشورت و همفکری از پیش پا بردارد. پدر باید انتظارات و توقعات خود را بر اساس ظرفیت و توانایی کودکش بنا گذارد و خود حوصله آن را داشته باشد که کمبود ها را به طریق منطقی و عقلانی رفع کند و اشکالاتی که در امور مختلف احتمال دارد در راه تربیت به وجود آید را به صورتی معقول رفع کند. (نجاتی، 1371،ص 159 ، ص160)
---------------------------------------------------
چرا آموزش و تحصیلات والدین الزامی است؟
بسیاری از والدین به این تشخیص رسیده اند که طرز تفکر کودکان امروزی، با طرز تفکر کودکی خودشان به کلی متفاوت است و این عامل باعث سر در گمی آنان می شود والدین می توانند با مطالعه دقیق کتب مفید یا راهنمایی خواستن از بزرگان علم روانشناسی رابطه مؤثر تر با فرزندانشان و آموزش آنان بدست آورند.
براستی چرا والدین نیاز به آموزش دارند؟ از مدت ها قبل در جامعه برای افرادی که به نحوی با کودکان سر و کار دارند مانند معلمان، مشاورین، روانشناسان و روانپزشکان آموزش ویژه ای وجود داشته است ولی آنان که در زندگی کودکان مهمترین نقش را دارند یعنی والدین معمولاً وظیفه پرورش فرزندان را بدون الگوی خاصی بر عهده دارند.
امروزه بعلت تحولات اجتماعی نیاز والدین به آموزش به وضوح دیده می شود.
هر چه تحصیلات والدین بیشتر باشد میزان آگاهی والدین بیشتر خواهد بود و بهتر می توانند برای کودک دلیل بیاورند و با کودک کمتر در تضاد باشد . پدر و مادر آگاه مسئولانه رفتار می کنند و کودکانی مسئول تربیت می کنند بطور کلی هیچ جامعه ای بدون اعمال محدودیت بر رفتار اعضایش نمی تواند زنده بماند. (رئیس دانا، 1370، ص 135)
---------------------------------------------------
رابطه خلاقیت وعزت نفس
با توجه به نتیجه بررسی های انجام شده ،خلاقیت واستعدادهای خلاقه نهفته در کودک ونوجوان قابل رشد وتوسعه است ،و این کیفیت مستلزم تلاش وکوشش همه جانبه در ابعاد گوناگون کودک ونوجوان به ویژه عزت نفس می باشد .
ولیکن قابل تعمق است که رابطه عزت نفس ورفتارهایی همچون تفکر واندیشیدن که غیر آشکار هستند با دلایل گوناگون نشان داده شده است . از آن جمله افزایش عزت نفس کلی است که کل فرایند فکری راتحت تأثیر قرار می دهد بنابراین منطقی خواهد بود اگر فرض کنیم حتی در فرآیند تفکر و اندیشیدن ،عزت نفس به عنوان پایه اصلی آن مطرح است . (کارل ،1998 )
فرنل (2001 ) نشان داد کودکان مبتلا به اختلا ل ذهنی به صورت معنی داری نمره عزت نفس کمتری از کودکان ناشی از فقدان عزت نفس یا به عبارتی مهارتهای اجتماعی گروه است . در یک مطالعه دیگر که موید تفسیر فوق از مطالعه فرنل می باشد (بروان ،2001 ) نشان داد که عزت نفس کلی با خلاقیت همبستگی بین 31/ . تا 45/0 دارد که با یافته های جوتر (1987 )هماهنگ است .
نوجوانان دارای عزت نفس پائین الگوهای منفی خلاقیت را از خود به نمایش می گذارند اما کودکان ونوجوانان دارای عزت نفس بالاتر خلاقیتهای گوناگون از خود بروز می دهند (نیکسون و جوت 1999 )
نتایج مشابهی در مطالعه هنگلر ودیگران بدست آمده است (1999 )بدین معنی که در تحقیق آنان معلوم شد باید توجه داشت وجود یک توانایی بالقوه واز جمله هوش وتوانایی تحصیلی تضمینی برای موقعیت فرد نمی باشد .
مثلاً در مطالعات ارهات وهین شاو (2001 ) عواملی نظیر جذابیت جسمانی ،مهارت حرکتی ،هوش ،پیشرفت تحصیلی و فعالیت های اجتماعی بررسی شدند ومعلوم شد از آنجا که کودکان بیش فعال همراه با نقص توجه ، در این زمینه مشکل دارند ودر صورت توانایی بالقوه امکان بروز آن را ندارند فاقد عزت نفس می باشند بنابراین می توان نتیجه گرفت توانایی بالقوه به تنهایی کافی نیست.
خلاقیت برای ایجاد روابط بهتر
یکی از ارزشمندترین راههای استفاده از خلاقیت ،به کاربردن آن برای بهبود روابط است . زیرا انسانها در سطوحی بیشمار وگوناگون ،در برابر پذیرش امواج طیف یکدیگر ،به ویژه نسبت به انگاره ها وقالبهای فکری که درباره یکدیگر در سر دارند حساس وپذیرا هستند . در واقع ،همین اندیشه ها وگرایشها ی نهفته است که روابط موفق یا نا موفق ما را می سازد .
در رابطه ی عزت نفس با خلاقیت نیز مانند هر چیز دیگر ،دقیقاً همان چیزی را به دست می آوریم که به آن اعتقاد داریم وباور ماست ،مگر اینکه از ژرفترین سطح وجودمان رابطه ای درست ودلخواه را بطلبیم . (شاکتی گواین ،ترجمه خوشدل ،1381 ).
مردمانی که با آنها در رابطه ایم همواره چون آینه ،بازتاب اعتقادات خود ما هستند و ما نیز چون آینه ،بازتاب باورهای آنها هستیم . پس می توان روابط را از قدرتمندترین ابزار رشد وکمال خود دانست .
اگر صادقانه به روابط خود بیگریم می توانیم دریابیم که چگونگی روابطی آفریده ایم .
در برابر روابط خود احساس مسئولیت کامل کنید . لحظه ای فرض کنید که :تنها خود شما مسئول آفریدن چیزی هستید که به وجود آمده است ،حتی اگر چنین به نظرتان می رسد که شخص مقابل مسئول بسیاری از چیزهاست . اگر در این رابطه چیزهایی می بیند که برایتان رضایت بخش نیست ،از خود بپرسید چرا وچگونگی آن را به آن شیوه آفریدند .
بکوشید آن اعتقاد هسته ای وباورهای ژرف کانونی و مرکزی را که علت اصلی مشکلات شما هستند و نمی گذارند به روابط شاد و مهر آمیز ودلخواهتان دست یابید کشف کنید .
برای استفاده از رابطه ی عزت نفس با خلاقیت به منظور حفظ وبهبود سلامت و تناسب اندام وزیبایی جسمانی ،راههای بسیاری وجود دارد وتندرستی وجاذبه ی ما ،مانند هر چیزدیگر زاییده ی گرایشهای ذهنی ماست . پس عرض کردن باورها وتغییراعتقادات یا شیوه ی همنوایی که با خویشتن وجهان داریم می تواند اثرات جسمانی ژرف وشگرف پدید آورد (شاکتی گواین ،ترجمه ی خوشدل ،1381 )
---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------